860 likes | 1.12k Views
اسرار و معارف حج استاد رحیم کارگر. بي همگان بسر شود بي تو بسر نميشود داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نميشود ديده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بي تو بسر نميشود جان ز تو جوش ميکند دل ز تو نوش ميکند عقل خروش ميکند بي تو بسر نميشود
E N D
بي همگان بسر شود بي تو بسر نميشود داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نميشود • ديده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بي تو بسر نميشود • جان ز تو جوش ميکند دل ز تو نوش ميکند عقل خروش ميکند بي تو بسر نميشود • خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بي تو بسر نميشود • جاه و جلال من تويي ملکت و مال من تويي آب زلال من تويي بي تو بسر نميشود • گاه سوي جفا روي گاه سوي وفا روي آن مني کجا روي بي تو بسر نميشود • دل بنهند برکني توبه کنند بشکني اين همه خود تو ميکني بي تو بسر نميشود • بي تو اگر بسر شدي زير جهان زبر شدي باغ ارم سقر شدي بي تو بسر نميشود • بي تو نه زندگي خوشم بي تو نه مردگي خوشم سر ز غم تو چون کشم بي تو بسر نميشود
حج و ابعاد آن • حج داراى ابعاد مختلفى است، از جمله: • الف) احکام حج (مناسک): که در آیات و احادیث مختلف بیان شده است. • ب) آداب و مستحبات حج: که از آیات قرآن و سنت انبیاى الهى همچون ابراهیم(علیه السلام) و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سنت اهل بیت(علیهم السلام) به دست مى آید. • ج) تاریخ حج: که در منابع تاریخى، بهویژه مطالب تاریخى که در قرآن و روایات بیان شده است. • د) اسرار حج: که مجموعه اى از معارف حج را بیان مى کند، که روى دوم سکه احکام، آداب و تاریخ حج به شمار مى آید و شاید مهم ترین بُعد معرفتى حج باشد. • از این روست که در قرآن کریم، از حدود 30 آیه اى که در مورد حج بیان شده ، تنها حدود یک سوم آن ها شامل احکام حج است و بقیه موارد، تاریخ و اسرار حج را بیان کرده است. البته همان آیاتى که در مقام بیان احکام حج است نیز، گاهى به اسرار حج اشاره مى کند.( بقره : 129 ـ 125 و 189 و 200 ـ 196 ; آل عمران: 96 و 97 ; مائده : 1، 2، 95، 96 و 97 ; برائت : 3 و 19 ; حج : 27 ـ 35 و ابراهیم : 40 ـ )
چند اصطلاح تعريف و كاربرد آن مشخص ميشود: • الف –1-1. (فلسفه) • دراینجا(«فلسفه)» به معناي («حكمت)» احكام است و پرداختن به اينكه تشريع يك حكم چه غرضها و فوايدي را دنبال ميكند. • ب -1-2. (سرّسر) • «سرّ» به معناي چيزي است كه پوشيده و نهان است و از آن جهت كه («حكمت)» احكام، معمولا مستور است، به آن («سر)» گفته ميشود. بنابراين كاربرد سرّ به جهت پنهان بودن حكمت ها ها است. • ج –1-3. (علّت تامّه) • «علّت تامّه:»، چيزي است كه چون تحقق پيدا كند محقّق شود، معلول نيز ضرورتا به ناچار تحقق خواهد يافت. • اما «علت ناقصه:» علتي است كه شرط لازم براي محقق تحقق معلول است؛ ولي شرط كافي نيست. • در موضوع فلسفه و اسرار اگر از («علت)» صحبت ميشود، مقصود علل علّت ناقصه؛ و به تعبير ديگر «(سبب)» است.
از مجموع سخنان و بررسى موارد، مى توان اسرار حج را این گونه تعریف کرد: • «مجموعه معارفى که به عنوان فلسفه و حکمت، آثار و فواید، اهداف، علت و ملاک احکام، آموزه ها، پیام ها و باطن مناسک حج، از منابع معتبر (کتاب، سنت، عقل و تاریخ) به روش صحیح استنباط مى شود.» • آیت الله جوادى آملى در تعریف اسرار حج فرموده اند: «آن چه در محور عمل جوارح یا حدّ خاطره جوانح قرار مى گیرد، یا از احکام عبادت است و یا از آداب در آن و هیچ یک سرّ عبادت نیست، امّا آن چه در مدار شهود عقل نظر و انبعاث عقل عمل قرار مى گیرد، مى تواند به حساب سرّ عبادت آید.» (صهباى حج، ص313) • اقسام اسرار: • از مجموع مواردى که به عنوان اسرار حج از آیات و روایات و تاریخ قابل برداشت است و نیز از بررسى مصادیقى که دانشمندان و صاحب نظران به عنوان اسرار بیان کرده اند، مى توانیم به این نتیجه برسیم که مقصود از اسرار حج، هرکدام از هفت مورد زیر است: • 1 . فلسفه و حکمت مناسک حج • فلسفه و حکمت احکام، علّت تامه حکم را بیان نمى کند، بلکه به زمینه هاى احکام اشاره دارد، که گاهى این زمینه ها قبل از صدور حکم وجود داشته و لازم است با مناسک حج تقویت شود یا حج زمینه ساز به وجود آمدن آنها است.مثال: فلسفه و حکمت قربانى حج، رسیدن به تقوى است; یعنى حج گزار با فدا کردن اموال خود، نشان مى دهد که در برابر خدا فرمان پذیر است و حالت خودنگهدارى و پرهیزکارى خود را به نمایش مى گذارد و روح تقوى را در خود تقویت مى کند. قرآن کریم در این مورد مى فرماید: « لَنْ یَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ».(. حج : 37) نمونه این مطلب، در سوره بقره (آیه 197) و سوره حج (آیه 32) آمده است. • مثال دیگر: حج زمینه ساز استغفار و توبه و بخشش گناهان است. در برخى آیات، حج را زمان استغفار و در روایات نیز حج را زمان بخشیده شدن گناهان معرفى کرده است.
2 . اهداف حج • هدف همان علّت غایى است که حج گزار مى خواهد بدان برسد، هرچند که علّت تامه نخواهد بود، ولى یکى از اجزاى علت حج به شمار مى آید. مثال: ذکر الهى از اهداف حج: « لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللهِ فِی أَیّام مَعْلُومات عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ اْلأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ».( بقره : 199) (مشابه این مطلب در آیه 34 سوره حج و آیه 198 سوره بقره ) • مثال دیگر: از امام باقر: «إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَذِهِ الاْحْجَارِ ثُمَّ یَأْتُونَّا فَیُعْلِمُونَّا وَلاَیَتَهُمْ». (بحارالأنوار، ج99، صص8 و 40) • 3 . آثار و فواید حج • حج داراى فواید مادى و معنوى بسیارى است، به ویژه در زمینه هاى تجارى، سیاسى، اجتماعى و در برخى آیات و روایات نیز به این فواید و آثار اشاره شده است. «أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى کُلِّ ضامِر یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمِیق لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» (حج : 28 و 29) مثال دیگر: در حدیثى از امام رضا : در حج فوایدى براى همه مردم است و... (و از آثار آن) ژرف نگرى و نقل اخبار ائمه (به اطراف کشور های اسلامى) است.( بحارالأنوار، ج99، ص40)
4 . پیام هاى حج • گاهى با الغاى خصوصیت از آیات و روایات مربوط به حج، قواعد و پیام هاى کلى به دست مى آید که در هر زمان و مکان قابل اجراست و مى تواند مصادیق جدیدى داشته باشد. مثال: در آیات آغازین سوره برائت، سخن از اعلام برائت از مشرکین در روز حج اکبر (به وسیله امام على ) است،(. برائت (توبه) : 3 ـ 1) هرچند که این آیات مربوط به صدر اسلام است، اما با الغاى خصوصیت، این پیام به دست مى آید که «حج را صحنه برائت از مشرکان کنید» . • 5 . آموزه هاى آیه( تجربیات تاریخی واعتقادی ...) • برخى از مطالب حج، به ویژه روایات تاریخى آن، براى ما آموزه هایى را دربردارد که مى تواند براى همه زندگى ساز باشد. مثال: هاجر براى به دست آوردن آب در بیابان بى آب و علف، میان دو کوه صفا و مروه، هفت بار رفت و آمد مى کند،( بحارالأنوار ، ج99، ص233) این تلاش هاجر نوعى آموزش براى ماست که براى رسیدن به اهداف خود تلاش خستگى ناپذیر داشته باشیم، که در ناامیدى بسى امید است. • مثال دیگر: از دویدن ( هروله) حضرت ابراهیم(علیه السلام) میان صفا و مروه، که به شیطان حمله ور شد یا از دست شیطان گریخت (که ممکن است هر دو مطلب درست باشد و اشاره به دو اتفاق باشد) این گونه آموزش مى گیریم که در زندگى تلاش کنیم گرفتار شیطان نشویم و از دست او بگریزیم و حتى اگر مى توانیم بر او حمله ور شویم.
6 . باطن مناسک حج • بر اساس روایات متعدد، که از پیامبر و اهل بیت حکایت شده، قرآن داراى ظاهر و باطن است.(. بحارالأنوار، ج92، باب بطن قرآن) . در مورد باطن قرآن تفسیرها و دیدگاه هاى گوناگون وجود دارد،(6) ولى یکى از این دیدگاه ها آن است که مى توان با الغاى خصوصیت از آیه قاعده اى کلى به دست آورد که در هر زمان و مکان مى تواند مصداق جدیدى پیدا کند.به عبارت دیگر: ویژگى هاى افراد و وقایع خاص از آیه جدا مى شود و توسعه معنایى در آیه داده مى شود، تا به صورت قاعده کلى رخ نماید. و این معناى جدید یا قاعده کلى لازم معناى آیه است. • در روایات اهل بیت(علیهم السلام) گاهى به بطن آیات حج اشاره شده است: مثال: قرآن کریم مى فرماید: « ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ » ( حج : 29) «سپس، باید آلودگى هایشان را برطرف سازند; و باید به نذرهایشان وفا کنند; و باید بر خانه باستانى (کعبه) طواف نمایند.» در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) : مقصود از آن برطرف کردن آلودگى ها، تراشیدن سر است( من لا یحضره الفقیه، ج2، ص485) و در حدیث دیگرى از امام صادق : مقصود از آیه «لیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» ملاقات با امام است. • فلسفه و حکمت قربانى حج، رسیدن به تقوا است; یعنى حج گزار با فدا کردن اموال خود، نشان مى دهد که در برابر خدا فرمان پذیر است و حالت خودنگه دارى و پرهیزکارى خود را به نمایش مى گذارد و روح تقوى را در خود تقویت مى کند.در این روایت، نخست ظاهر آیه «لیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» بیان شده، که همان رفع آلودگى ظاهرى و جسمى است، سپس با الغاى خصوصیت، یک قاعده کلّى از آیه به دست مى آید که در حج «رفع آلودگى مى شود; چه جسمى و چه روحى و معنوى»، سپس این قاعده کلى بر مصادیق جدید تطبیق مى شود که همان رفع آلودگى معنوى و آمرزش گناهان به وسیله ملاقات با امام است.
7 . علت و ملاک احکام • یکى از جلوه هاى اسرار احکام و مناسک حج آن است که بتوانیم با دلیل قطعى از قرآن، سنت یا برهان عقلى، ملاک و مناط حکم را به دست آوریم. البته به دست آوردن ملاک قطعى و علت تامّه تشریع احکام الهى، کارى بس دشوار است و ما در مورد احکام حج، مثال قطعى نیافتیم. ولى در برخى احادیث تعبیر «علت حج» آمده است: مثال: در حدیثى از امام رضا : «اگر کسى بگوید چرا به حج دستور داده شد؟ گفته مى شود: به علت میهمان خدا شدن، زیاده طلبى (در امور معنوى) و خروج از گناهان... »(بحارالأنوار، ج99، صص40 و 41) ( شاید مقصود از واژه «علت» در این گونه احادیث، علت تامه احکام نباشد، بلکه همان فلسفه و حکمت، مقصود باشد.
معانی حج • 1. حج در لغت به معناي قصد آمده است ؛ حج بيت الله الحرام يعني قصد خانه خدا را داشتن براي انجام مناسك و حاجّ به معناي كسي است كه مقصد و مقصودش زيارت خانه خدا باشد (لذا با حرف «الي» متعدي ميشود؛ «حج إلينا» يعني قصد ما را كرد.) • 2. رستگاری : ابان بن عثمان از امام باقر درباره علت نامگذاري حج سؤال كرد و امام فرمود: «حَجَّ فُلاَنٌ؛ أَيْ أَفْلَحَ فُلاَنٌ» ؛ فلاني حج كرد، يعني رستگار شد . (كسي كه قصد خانه يار ميكند و به ديدار و وصال او نائل ميشود قطعاً به فلاح و رستگاري نزديك شده، مقرب ميشود) • 2-1. آنكه به دنبال صورت كعبه است، حج ظاهري به جاي آورده و از رسيدن به باطن حج محروم است. به اينگونه حج، «حج آفاقي» ميتوان گفت. • 2-2.اگر مقصد حج، كعبه معنوي و بيت واقعي و حقيقي بود، «حج انفسي» حاصل شده است.
به عبارت دیگرحج دو گونه است : • 1. «حج غيبت» كسي كه در مكه است، اما از صاحب خانه غائب، همانند كسي است كه در خانه خود است؛ زيرا هر دو در غيبت است و كسي كه در خانه خود حاضر باشد همانند كسي است كه در مكه حاضر است. • 2. «حج حضور»؛ حضور در مكه از حضور در خانه اولي است؛ لذا حج جهادي است براي كشف و مشاهده و از اين رو، مقصود حج، ديدن خانه نيست بلكه رؤيت و شهود باطني صاحب خانه است. • حج و مقام ابراهيم دو مقام دارد : • 1. «مقام تن» : احرام، دخول به حرم، طواف، نماز، سعي، تقصير، مزدلفه، رمي، هَدي، وقوف به منا و رمي جمرات است. • 2.« مقام دل » : اشاره به باطن حج دارد ( مقام خُلّت ابراهيم ) . در اين موضع، حاجي بايد از عادات اعراض كند، به ترك لذات بپردازد، از ذكر غير او پرهيز و از تمامي ماسوا اجتناب كند، سنگ به هواي نفس زند تا به مقام امن الهي و رمي از اغواي شيطان نائل شود.
ارزش، اهميت و جايگاه حج • الف. وراثت بهشت : رسول خدا فرمود: «لَيسَ لِلحَجَّة الْمَبْرُورةِ ثَوابٌ إلاَّ الْجَنَّةِ». • پاداش حج نيكو، جز بهشت نيست.و «هر عمره تا عمره ديگر، كفاره (گناهان) ميان آندو ميباشد و پاداش حج مقبول، بهشت است». • ب. جهاد ضعيفان : خداوند جايگزيني براي جهاد ضعفا فراهم نموده كه حج است. اما ضعيف كيست؟ امام صادق از قول پيامبر اكرم نقل ميكند كه ايشان فرمود: «حج جهاد ضعيف است» ، سپس امام صادق دست خويش را بر سينهاش گذاشت و گفت: «ضعفا ما هستيم، ضعفا ما هستيم». بر اين اساس مراد از ضعيف مقام عظماي ولايت است. امام موسي بن جعفر فرمود: «حج، جهاد ضعفاست و ضعفا شيعيان ما هستند». بنابراين منظور از ضعفا يا ولايت است يا پيروان ولايت. • ج. انفاق براي حج : درهمي كه انسان براي حج انفاق ميكند، گاه معادل هزاران درهمي است كه در راه حق بپردازد . در برخي از روايات امام صادق ميفرمايد: «درهمي كه حاجي براي حج پرداخت ميكند، برابر هزاران هزار درهمي است كه در راه خدا صرف شود». اگر امكاناتي كه انسان در اختيار دارد در مسير اموري مثل حج صرف شود، اين افزايش فزوني ميگيرد و درهمي از آن معادل هزاران درهم ميشود.
ارزش حج گزار: • 1. میهمان خدا : زائر خانه خدا باريافته به درگاه الهي و ميهمان خداست و به عنوان ميهمان بر خدا وارد شده وخداوند حج گزار را ميزباني ميكند . امام صادق حاجي و نيز معتمر را مهمان خدا خواند و فرمود: «زائري كه به خانه خدا ميرود تا به خانهاش بازگردد، ميهمان خداست». در منظر امير مؤمنان باديهنشيني خود را به پردههاي كعبه آويخته و گفت: «اي صاحب خانه! خانه، خانه تو و ميهمان، ميهمان توست. هر ميهماني در ميهمانياش بهرهاي دارد، پس امشب بهره مرا آمرزش من قرار بده». حضرت علي خطاب به اصحابش فرمود: «خداوند بزرگوارتر از آن است كه ميهمان خود را رد كند». • ب. باريافته خدا (وفد الله) : طبق فرمایش پیامبر رزمندگان، حجگزاران و كساني كه عمره بهجا ميآورند باریافته خدایند. امام حسن : «سه نفر در پناه خدايند... و مردي كه براي حج و عمره بيرون آيد و جز براي خدا بيرون نيامده باشد. او باريافته خداست تا به خانوادهاش بازگردد». امام زين العابدين : «وَ حَقُّ الْحَجِّ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَي رَبِّكَ وَ فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ وَ فِيهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِي أَوْجَبَهُ اللَّهُ تَعَالَي عَلَيْكَ». • خداوند بر خود حقي مقرر فرموده و آن اينکه زائر باريافته خود را تكريم كند، تحفهها و هداياي خود را ارمغان او كند و محبت خود را از طريق مغفرت به او نشان دهد.
ج. در ضمان الهي (ضمان الله) : خداوند، حاجیان را در سفر و خانوادههايشان را در حضر ضمانت كرده است. امام صادق : «معناي اينكه حجگزار در ضمان الهي است، اين است كه خداوند جانشين او در خانوادهاش ميباشد و امور منزل او را تدبير مينمايد و حوادث را از آن خانه دفع ميكند». رسول خدا: «حجگزار چه در رفتن و چه در بازگشتن، در ضمانت خداست. پس اگر در سفرش به او رنج و خستگي برسد، به خاطر آن گناهانش آمرزيده ميشود و در برابر هر گامي كه برمي دارد، هزار درجه در بهشت بالا ميرود و مقابل هر قطره باراني كه به او ببارد، پاداش يك شهيد دارد». • يكي از وجوه ضمانت الهي اين است كه خداوند دو فرشته خود را همراه حجگزارميكند تا طواف و سعي خود را درست انجام دهد. هرگاه به عرفه رسيد، به او ميگويند: خداوند از گذشتههاي تو درگذشت، به فكر آيندهات باش تا گناه نكني .
4. حكمتها و آثار حج • . حج آثار و منافع بيشماري در پي دارد و قرآن به اين حقيقت خبر داده است: « وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ ... لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ...» . منافعي كه در اين آيه آمده اخروی و دنيوي است (صحت بدن، رزق و مال فراوان، محفوظ ماندن در كنار مغفرت و بخشش خداوند، بهشت و نورانيت و ... ) . • آثار و برکات حج : • الف. سلامتی و تندرستي : يكي از آثار حج صحت و سلامت بدن است. امام سجاد :«حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَبْدَانُكُم». شايد يكي از ابعاد آن پيادهروي مستمر باشد كه يكي از بهترين ورزشها پيادهروي است. همچنين هرگاه روح و روان انسان به سمت خلوص گرايد، بدن از روح تبعيت ميكند و سلامت خود را باز مييابد. • ب. رزق فراوان : نفي فقر و افزايش مال در احاديث از فواید حج معرفی و تعابير متعددي وارد شده : وسعت رزق، كفايت مؤونه اهل و عيال، كثرت مال، نفي فقر، غنا، نفي اعسار و نفي املاق. رسول خدا : «حُجُّوا لَنْ تَفْتَقِرُوا». ویا «حج و عمره فقر را ميزدايند؛ همانگونه كه كوره آهنگري زنگار آهن را ميزدايد ».
ج. شفاعت : • خداوند به حجگزار مقام شفاعت ميدهد. اگر كسي توفيق زيارت خانه خدا را پيدا كرد، در آخرت شفاعت ديگران را ميتواند كند. امام جعفر صادق : «كسي كه در عرفات وقوف كند، براي هر كس دعا كند اجابت ميشود. حاجي شفاعتش براي فرزندانش، اهل خانهاش و همسايگانش پذيرفته ميشود». • د. نـور : • يكي از ويژگيها و آثاري كه بر حج مترتب است، نورانيت حاجي است. زائر خانه خدا از منبع لايزال الهي يعني بيت الله الحرام، نور دريافت ميكند و آن را با خود همراه دارد، لذا حج براي حجگزار نورانيت در پي خواهد داشت. امام صادق: « حج گزار دائماً همراه با نور حج است مادام كه خود را با گناه نيالوده باشد». • ه. عمر طولاني و سایر برکات حج : كسي كه از مكه باز گردد و تصميم او بر اين باشد كه در سالهاي آينده هم به حج برود عمرش زياد ميشود و خداوند بر عمر او ميافزايد. كسي كه دوبار به حج برود همواره در خير و بركت است. كسي كه سه بار به حج برود هرگز تنگدستي به او نرسد. اگر كسي چهار بار به حج برود هرگز فشار قبر او را آزار ندهد. آنكه پنج بار به حج برود هرگز خداوند عذابش نميكند. كسي كه ده بار به حج برود بدون محاسبه به بهشت ميرود، هر كس بيست بار حج گزارد دوزخ را نخواهد ديد و شهيق و زفير آنرا نخواهد شنيد. اگر كسي چهل بار توفيق زيارت خانه خدا را داشته باشد به او گويند هر كس را كه ميخواهي شفاعت كن و دري از درهاي بهشت به روي او گشوده ميشود و او كساني را كه شفاعتشان كرده از آن در وارد ميشوند. هر كس پنجاه حج گزارد خداوند در بهشت شهري با صد هزار قصر براي او ميسازد كه در هر قصري يك حوري و هزار همسر براي او قرار ميدهد و اگر كسي بيش از پنجاه بار حج خانه خدا كند همچون كسي است كه با پيامبر و اوصيائش حج گزارده است، خداوند او را وارد بهشت خودش ميكند كه نه چشمي آن را ديده و نه مخلوقي از آن آگاه است.
كعبه، مقدسترين و با احترامترين خانههاي روي زمين ؛ خانه كعبه نخستين و برترين نقطه خاكدان طبيعت ؛ كعبه جايگاهي بسيار مقدس و خداوند به آن نظر و عنايتي ويژه دارد و از زمين ها ، كعبه را برگزيد، هيچ منزلي روي زمين محبوبتر و عزيزتر از كعبه نيست، پس هتك حرمت آن جايز نیست ؛ كعبه ستون دين و بنياد بقاي شريعت محمدي است. امام صادق : «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَة». • خانه خدا به امر خدا ساخته شد، جبرئيل آنرا طراحي كرد، اولين پيامبر خدا و أب الأنبياء در ساختن آن دخالت داشتند، كعبه در برابر خانه خدا در عرش است، كعبه وسيله استغفار بنيآدم است، فرشتگان در ساختن كعبه نظارت داشتند، كعبه قطعهاي از بهشت است و هركس به بهشت نظر كند، گناهانش آمرزيده ميشود، نوح با كشتي خود چهل روز به دور كعبه گشت تا سرانجام در وادي جودي سكنا گزيد. • روایت نبی مکرم :« ... پس چون خانه را ساختند، خداوند به او وحي فرمود كه بر گرد آن طواف كند و به او گفته شد: تو اولين پيامبري و اين، اولين خانه است، سپس قرنها گذشت تا آن كه حضرت نوح آن را ديد بعد قرنها گذشت تا آن كه حضرت ابراهيم، پايههاي آن را برافراشت». • كعبه نخستين بار توسط آدم و به امر خدا بنا شد، اما بر اثر حادثهاي از بين رفت، پس از آن با راهنمايي خدا و به دست ابراهيم اين بنا تجديد شد. لذا ابراهيم در بناي كعبه و آداب و مناسك آن نقشي عظيم دارد (وَإِذْ بَوَّأْنا لإبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ)
خانة کعبه از آغاز پیدایش - بنابر آنچه ازرقی در کتاب تاریخ مکه آورده ـ تا سال 74 هجری، ده بار تجدید بنا شده است: • 1. به وسیله ملائکه، • 2. به وسیله حضرت آدم(ع)، • 3. به وسیله شیث بن آدم، • 4. به وسیله حضرت ابراهیم(ع)، • 5. به وسیلهعمالقه(قومی از عرب)، • 6. به وسیلهجُرْهُم (قبیلة هم پیمان اسماعیل«ع»)، • 7. به وسیله قصی بن کلاب (جد بزرگ پیامبر)، • 8. به وسیله قریش (در 5 سالگی پیامبر اکرم)، • 9. به وسیله عبدالله بن زبیر (در 64 هجری قمری) و...
اسرار نام های کعبه • الف. كعبه • قرآن : «جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ» و «هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ» . درباره علت اين نامگذاري چند قول مطرح است: • 1. امام صاد ق : «كعبه را از آن جهت كعبه نام نهادهاند كه چهارگوش است. علت چهارگوش بودنش نيز آن است كه در مقابل بيت المعمور است كه آن هم چهارگوش است. بيت المعمور چهارگوش شده، چون در برابر عرش است كه آن هم چهارگوش است. عرش چهارگوش شده چون كلماتي كه اسلام برآنها استوار است چهار كلمه است: سبحان الله، الحمد لله، لا إله إلاّ الله و الله اكبر». در واقع هر گوشهاي بر اسمي از نامهاي الهي استوار شده است.( تسبيح، تحميد، تهليل و تكبير ) . • 2. در زبان عربي به وسط هر چيز، كعبه ميگويند. از آنجا كه خانه خدا و بيت الله الحرام در وسط دنيا قرار گرفته است، به آن كعبه ميگويند. گروهي از يهود نزد پيامبر آمدند و درباره بعضي مسائل از ايشان سؤالاتي پرسيدند. يكي از آنها پرسيد: چرا به كعبه، كعبه ميگويند؟ پيامبر فرمود:«لأنَّها وَسَطُ الدُّنْيا » ( مسأله دحوالأرض = زمين از كعبه انبساط و گسترش يافت.) • 3. يكي ديگر از معاني كعبه ارتفاع و بلندي از سطح زمين است.به هر چيزي كه داراي ارتفاع از سطح زمين باشد كعبه ميگويند.كعبه داراي دوگونه بلندي است: ظاهري (بناي كعبه از سطح زمين ارتفاع دارد ) و معنوي ( به لحاظ شرافت وعظمتي كه نزد خدا دارد، رفعت و بلنداي معنوي دارد )
ب. عتيق • قرآن :«َ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ)» و ديگري درباره جايگاه قربانيها «ثُمَّ مَحِلُّها إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ» .چرا عتیق : • 1. آزاد؛ - آزاد از مالكيت مردم چون مالك آن فقط خداست. در روایت :«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ بَيْت وَضَعَهُ اللَّهُ عَلَي وَجْهِ الاْرْضِ إِلاَّ لَهُ رَبٌّ وَ سُكَّانٌ يَسْكُنُونَهُ غَيْرَ هَذَا الْبَيْتِ فَإِنَّهُ لاَ رَبَّ لَهُ إِلاَّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ الْحُرُّ...». امام باقر:«كعبه خانهاي است كه آزاد از مردم بوده و هيچ كس مالک آن نيست». • ـ آزاد از غرق و طوفان نوح: امام صادق: «خداوند در ماجراي نوح، همه زمين را زير آب برد جز خانه خدا را، آن روز اين خانه «عتيق» نام نهاده شد، چون كه آن روز از غرق شدن رها شد». • ـ آزادي از جهنم: در بعضي از تفاسير به اين نكته اشاره شده است كه اگر كسي خانه خدا را در دنيا زيارت كند و زائر بيتالله الحرام باشد، خداوند او را از جهنم نجات ميدهد و برائت از جهنم هديه او خواهد بود. • 2. قديم و كهن: امام باقر«إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَهُ قَبْلَ الاْ رْضِ ثُمَّ خَلَقَ الاْ رْضَ مِنْ بَعْدِهِ فَدَحَاهَا مِنْ تَحْتِهِ».( زمين را از زير آن گستراند). • ج. بكّه • قرآن : «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً» يكي از احتمالات اين است كه بكه نامي براي كعبه است.امام صادق: «زيرا مردم در اطراف آن و درون آن ميگريند».
اسرار عرفانی کعبه • جهان و انسان سمت و سويي توحيدي دارند، بر اين اساس لازم است توحيد در عالم خودنمايي كند. اولين مظهر توحيد روي زمين كعبه است. كعبه تنها قبلهگاه عاشقان خداست. كعبه خانه خداي واحد است و كعبه تجليگاه توحيد در دنياست. بيتالله الحرام تجليگاه جلال و جمال الهي است و خداوند خودش را با كعبه به انسانها نشان ميدهد . • الف. شكوه و عظمت كعبه : خدا عظيم است و باشكوه و او عظمت و جلال خود را در خانهاش در چند چيز نشان داده است: • 1. مسخ گنهكار : • اگر كسي نزد كعبه گناهي انجام دهد، ممكن است كعبه چنان او را ادب كند كه باعث مسخ انسان شود. اين حادثه در تاريخ رخ داده است، در زمان جاهليت عربها بتپرست بودند. در اين ميان نام دو بت معروفتر بود: يكي به نام «اساف» كه بت قريش بود و ديگري به نام «نائله» كه آن را ميان صفا و مروه براي پرستش قرار داده بودند. قريش آن دو را ميپرستيدند. اين دو بت شباهت زيادي به انسان داشتند. از حضرت علی در اين باره سؤال شد، امام فرمود:«آن دو جواني زيبا بودند، اساف پسر و نائله دختر بود. زماني با هم براي طواف كعبه رفتند، در آنجا خلوتي يافتند و گناهي مرتكب شدند. خداوند آن دو را مسخ نمود». • 2. كشتن بيادب و دور ساختن مشرکان و آلودگان • اگر كسي از روي تعمد و عناد كعبه را آلوده و نجس كند، اعدام خواهد شد و كسي كه مسجدالحرام را عمداً نجس كند، محكوم ضرب شديد است. ابي صباح كناني ميگويد:از امام جعفر صادق پرسيدم: نظر شما درباره كسي كه مسجدالحرام را عمداً نجس كند چيست؟ امام فرمود: «سر او را شديداً ميزنند». سپس پرسيد: كسي كه كعبه را عمداً نجس كند چگونه است؟ امام فرمود: «كشته ميشود». • حكم مشابه ديگري هم وجود دارد؛ مشرك از آنجا كه نجس است، حق نزديك شدن به خانه خدا را ندارد، طواف براي او جايز نيست، علت آن آيه برائت است. خداوند و رسول او از مشركين برائت جستهاند، لذا حق نزديك شدن به خانه خدا را ندارند. از سوي ديگر طواف خانه خدا به صورت برهنه حرام است.
ب. فضل و رحمت • كعبه مظهر رحمت ؛ نموداری جمال و كرم الهي در خانه خدا ؛ شفاعت گری كعبه ؛ اولين عبادتگاه روي زمين ؛ كريمترين خانههاي دنيا ..خداوند بهوسيله كعبه بندگانش را به بندگي فراخواند، كعبه وسيله بخشش گنهكاران و خيمهاي از نور الهي است كه زمين را روشن كرده است: (وَ أَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها). • برگزيده خدا • خداوند از زمين خودش خانه خودش را براي خودش برگزيد. امام جعفر صادق : «خداوند سه چيز را محترم شمرده است به گونهاي كه هيچ چيز مانند آن نيست ؛ يكي كتاب، ديگري عترت و سومي بيت اوست كه راضي نيست احدي به غير آن توجه كند». خداوند اهل انتخاب است.(إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ). خداي سبحان از انسانها مصطفي را و از زمين كعبه را برگزيد. • آمرزش گناهان • كعبه جايگاه مغفرت است و در اینجا گناهان انسان پاك ميشود و بشر را به سرمنزل مقصود نزديك ميسازد. تمهيد برای آمرزش گناهان ، خدا خانه خداست،. وقتي حضرت آدم مرتكب خطا شد و خداوند او را به زمين فرستاد حضرت آدم به سوي خانه كعبه رفت و همان طور كه ديده بود ،ملائكه دورِ عرش طواف ميكنند، او نيز هفت مرتبه پيرامون خانه كعبه طواف نمود، سپس نزد مستجار توقف نمود و فرياد زد «رَبِّ اغْفِرْ لِي»، درپاسخ ندا آمد: «يا آدَمُ قَدْ غَفَرَ اللهُ لكَ». و حضرت آدم فرمود: «يَا رَبِّ وَ لِذُرِّيَّتِي». در پاسخ ندا آمد: «يَا آدَمُ مَن باء بِذَنبِهِ مِن ذُرِّيَّتِكَ حَيثُ بُؤْتَ أنتَ بِذَنْبِكَ ههُنا غَفَر اللهُ لَهُ». اي آدم! هر فردي از فرزندانت كه مانند تو در خانه كعبه با اعتراف به گناهش به سوي خدا برگردد، خداوند او را ميبخشد. • مصافحه با خدا • كعبه دست خدا روي زمينِ خداست و خدا با آن با بندگانش مصافحه ميكند، امام صادق : «إِنَّهُ يَمِينُ اللهِ فِي أَرْضِهِ يُصافِحُ بِهَا خَلْقَهُ». دست دادن با خدا دوگونه است: گاهي انسان به خدا دست ميدهد و گاهي خدا با بندهاي مصافحه ميكند. قصه كعبه چنان رفعت و منزلتي دارد كه وسيلهاي است براي دست دادن خدا با بندگان ( مراد قرب و انس مراد ). • این مصافحه ،اشاره به انس و دلدادگي با او دارد. خدا به بندهاش نزديك است و بندهاش را به جوار خود فرا ميخواند: « وَإِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي». انس و قرب با او براي انسان آسايش و سرور ميآورد، بيقراري، نشاط، اميد و معرفت در پي انس و قرب با حق پديد ميآيد.
نگاه به كعبه • كعبه خريدار نگاه بنده مؤمن است، خيره شدن به كعبه بندگي خداست، نگريستن به خانه خدا درهاي آسمان را به روي انسان باز ميكند، نعمتها و رحمتهاي خدا براي ناظرين كعبه است، نگاه به كعبه نه تنها باعث جلب رحمت است، بلكه بديها و زشتيها را از انسان دور ميكند. رسول خدا: «نگاه به كعبه عبادت است». «نگاه به كعبه اگر از روي حب به آن باشد، عبادت است و گناهان را از بيخ و بن برميكَند». و نيز : «درهاي آسمان در چهار محل باز ميشود و دعا در آن محلها به استجابت ميرسد، يكي از آنها هنگام نگاه به كعبه است». • از سوي ديگر كعبه براي ناظر جلب رحمت و نعمت ميكند. حضرت علی : «هرگاه به سمت خانه خدا رفتيد، به آن زياد نگاه كنيد. خداوند براي كعبه 120رحمت در نظر گرفته است كه 60 رحمت براي طائفين، 40 رحمت براي نمازگزاران و 20رحمت براي ناظران است». همچنين امام صادق : «با هر نگاه به كعبه به انسان حسنهاي داده ميشود، گناهي از ناظر برداشته و درجهاي به او داده ميشود». • يوسف را نگاه نجات داد، آن گاه كه زمان همت سوء بود، نگاه يوسف به برهان خدا باعث نجات او شد. موسي هم آتشي ديد و به دنبال آن رفت تا نخستين نور وحي الهي را ديد. رسول خدا هم در معراج چيزهايي ديد كه خدا آن را بازگو نميكند، فقط ميگويد، پيامبر در آسمانهاي حقيقت آيات بزرگي از خدا ديد. ابراهيم هم به رؤيت ملكوت هستي نائل آمد و نظر به آن كرد. نگاه پاك اگر به محل و جايگاه پاكي دوخته شود، انسان را تا معراج بالا ميبرد. • ای اهل نظر طلعت آن یار ببینید عکس رخ او بر در و دیوار ببینید • در چهره خوبان خط و خالی که کشیده است خال و خط خود کرده نمودار ببینید
1. دوري از معاصي • سرّ احرام، دوري از جميع معاصي و حتي مشتبهات است. نفس بايد به هنگام احرام از نفسانيات، مشتهيات و تمام لذات فاصله بگيرد و حتي لذت حلال را، به قدر ضرورت، آن هم نه براي تحصيل لذت، بلكه براي انجام تكليف الهي استفاده كند. امام سجاد :«فَحِينَ أَحْرَمْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلَي نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّم حَرَّمَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ قَالَ لاَ». • . لطيفه احرام نفي معصيت و بازگشت به پيمان عالم الست است. • 2. حرمت كعبه • كعبه حرمت و احترام ويژهاي دارد (وجوه حرمت كعبه گذشت)، خداي سبحان به احترام حرمت كعبه محدوده آن را حرم و انسانهايي كه قصد ورود به آن را دارند، مُحرم اعلام كرد پس هم حرمت مكه و هم تحريم احرام به لحاظ حرمت کعبه است.امام صادق: «وَ حُرِّمَ الْمَسْجِدُ لِعِلَّةِ الْكَعْبَةِ وَ حُرِّمَ الْحَرَمُ لِعِلَّةِ الْمَسْجِدِ وَ وَجَبَ الاْحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَمِ». • يكي از ويژگيهايي كه مختص مكه معظمه است و روي زمين هيچ منطقه ديگري اين خصيصه را ندارد، وجوب احرام است. • 3. جذبه • احرام، جذبه است، كوششي به سوي رحمان است، با احرام انسان را ميبرند، جذب و انجذاب رحماني شامل حال زائر ميشود. زائري كه اهل سلوك بوده، هنگام ورود به مسجد و نظر به ميقات مجذوب ديدار يار ميشود. او سالك مجذوب است و اگر پيش از اين سلوكي نداشته، در آنجا به سلك مجذوب سالك درآمده، بعد از آن بايد با پاي خود مقامات و منازل را يك به يك طي كند. خداي سبحان جذبه را در قرآن با واژه «ربط» ربط داده است (وَرَبَطْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا...) جذب و انجذاب آتشي است كه در قلب انسان افروخته ميشود و سالك را به سمت راز و نياز ميبرد. • وجد و جذبه سه گونه است ؛ جذبه نفس، جذبه دل و جذبه جان. وجد و جذبهاي كه بر نفس افتد نهان آدمي را آشكار كرده، سالك را مفتون ميكند. وجد و جذبهاي كه بر دل حاكم شود مرد الهي را به حركت آورده، سرمست ميكند او بانگ برآورده، جامه ميدرد و او سالك را معنوي ميكند. اما جذبهاي كه جان آدمي را در بر ميگيرد نقد جان او كرده حقيقتش را غرق ميكند و جان او آهنگ بريدن كرده در اقيانوس هستي محو ميشود. • زائر بيت الله با جذبه احرام به عالم وصال نائل ميشود.
4. حضور • احرام دو گونه است؛ احرام غيبت و احرام حضور. كسي كه در ميقات غايب است و خود را براي انس با دوست مهيا نكرده، گويا در خانه خويش نشسته است، حتي اين غيبت از آن غيبت بالاتر است و كسي كه در خانه خود نشسته و حضور دارد، گويا مُحرم است و مكي. اگر در احرام حضور يابد، حضورش كامل گشته در محضر حق باريافته است. امام صادق نمی توانست لبیک بگوید . • 5. سفر معنوي • آنانكه قصد حج كردهاند سه دستهاند : دسته نخست به دنبال حجةالاسلاماند، قصد آنها اين است كه حجشان درست و سالم برگزار شود، آنها با خود توشه ميبرند تا حجي در خور و شايسته داشته باشند. دسته دوم حاجياني هستند كه سعي در قطع علقهها دارند، آنها واقعاً از وطن، اهل، عيال و دوستان مهاجرت كرده، قصد واقعي براي زيارت بيت الله و قبر نبوي دارند. .. اين دسته از زائران، آداب حج را به جاي ميآورند و ذخيرهاي براي آخرت خود فراهم ميكنند. • دسته سوم مجاوران حقاند، آنها با ياد او و ديدار او انس گرفتهاند، نفس خود را سالها محبوس ساختهاند، از شهوات گذشتهاند، از لذات گذر كردهاند، اينها مسافر و مهاجرند. اينان سفري معنوي در پيش دارند و رزق آنها مقسوم و قوت آنها در عالم غيب است. • اساساً سفر را سفر گفتهاند چون آدمي را از اخلاق زشت ميرهاند. مسافر معنوي از اخلاق ذميمه رميده است و كسوت اخلاق زيبا پوشيده است، او از نفس رهايي يافته به اطمينان و يقين واصل شده است. توكل، رضا، تسليم، اطمينان، يقين و نور، دستاورد اين سفر معنوي است. از امام رضا «لان يَخْشَعُوا قَبْلَ دُخُولِ حَرَمِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَمْنِهِ وَ لِئَلاَّ يَلْهُوا وَ يَشْتَغِلُوا بِشَيْء مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ زِينَتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ يَكُونُوا جَادِّينَ فِيمَا فِيهِ قَاصِدِينَ نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ بِكُلِّيَّتِهِمْ مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّعْظِيمِ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لِنَبِيِّهِ وَ التَّذَلُّلِ لاِ نْفُسِهِمْ عِنْدَ قَصْدِهِمْ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ وِفَادَتِهِمْ إِلَيْهِ رَاجِينَ ثَوَابَهُ رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ مَاضِينَ نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ إِلَيْهِ بِالذُّلِّ وَ الاِسْتِكَانَةِ وَ الْخُضُوع».
اسرار و معارف حج • استاد: رحیم کارگر
اسرار میقات • 1. كندن لباس معصيت • مهمترين توشه سلوك، ترك مخالفت الهي و معصيت است. معاصي پاي انسان را به زمين ماده ميبندد ووابستگيها و دلبستگيها جرم ميآورند و مجرم، مُحرم نميگردد. ميقات، نويد ترك معصيت ومژده احرام واقعي است ... حضور در ميقات، حضور در محضر موجودي است كه ميبيند. در حضور او انسان بايد عهد و پيماني ببندد تا اوصاف حيواني را رها كند، پا جاي پاي شيطان نگذارد، انسانيت در او تقويت شود و زحمات انبيا را قدر شناسد. • ميقات محل تخليه است. در آنجا بايد از گناه خالي شد، به عالم نور وارد گشت، خضوع، تذلّل را تجربه كرد و از لباس جرم و معصيت خارج شد.امام سجاد : «قال: فَحِينَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ قَالَ لاَ». • 2. نیت زيارت جمال خدا • مشاهده، رؤيت جمال حق است با چشم دل، عارفي كه جهان را به عنوان مظهر و آيت خدا ميبيند، در واقع عالم را فاني و مستهلك شهود ميكند و نيز حق را در تمام اشيا ظاهر ميبيند. كسي كه به زيارت حق نايل نيايد، زيان كرده و ديدار حق نهايت سير انسان است: (يَا أَيُّهَا الاْ نسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ)البته انسان با بصيرت و حقايق ايماني به زيارت وجهالله نائل ميشود، • امام سجاد :«فَحِينَ دَخَلْتَ الْمِيقَاتَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ بِنِيَّةِ الزِّيَارَةِ؟ قَالَ: لاَ». احرام، اولين محل سلوك و ميقات، نخستين منزلگاه سالكين ؛ آغازين مرز حضور و از شروع از خود براي ديدار خدااست. نقطه عزيمت يك سفر معنوي :از دنيا به آخرت، از توبه به توحيد، از كثرت به وحدت، از شهادت به غيب، از ظاهر به باطن، از «من» به «او» ... سالك در ميقات خوديت را دفن و خدا را اظهار و برملا ميكند و ميقات وقت مؤانست و عشق بازي است. در ميقات بايد نعلين إنانيت بركند؛ زيرا آنجا وادي قداست و نور است.(فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِي الْمُقَدَّسِ طُوي)
از امام صادق درباره علت احرام پيامبر اكرم از مسجد شجره : «زيرا معراج پيامبر به آسمان بحذاء مسجد شجره صورت گرفت، ملائكه هم بحذاء مسجد شجره رسول خدا را تا بيت المعمور بالا بردند و در آنجا ندايي آمد. پيامبر فرمود: لبيك. صاحب ندا گفت: آيا من تو را يتيم نيافتم و پناه ندادم؟ آيا تو را گمراه نيافتم و هدايت نكردم؟ رسول خدا فرمود: «اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك». • 4. ميقات جلوه گاه چهار سفر عرفاني • يقظه، تخليه، تحليه، تجليه، چهار سفر روحاني وعرفاني است كه در ميقات شكل مي گيرد. گام نخست يقظه است يعني بيدار شدن، به اينكه كجا هستم؟ چرا آمده ام؟ به كجا مي روم؟ و براي چه مي روم و سرانجام چه مي شود؟ حاجي بايد در گام نخست در ميقات كه وعده گاه او و خداوند است، پاسخ تمام اين پرسش ها را بيابد و در صورت رسيدن به پاسخ است كه براي او ممكن مي شود با هر سطحي از معرفت و شناختي كه دست يافته، قدم به مرحله دوم از سفر عرفاني بگذارد. گام دوم تخليه است يعني جدا شدن از تعلقات، جدا شدن از خود و ديگران، و سرانجام رهايي از همه وابستگي ها و آنچه رنگ و دنيائي و غيرخدايي دارد«فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوي» كه در كندن لباس دوخته اين گام ظهور پيدا مي كند. و گام سوم تخليه است؛ يعني آراسته شدن به حبّ و رنگ و صبغة الهي، كه در لباس احرام نشان از حشر وحضور در بارگاه الهي است و آنگاه كه حاجي در خود جلوه هاي الهي را احياء كرد و لباس طاعت و عبوديت را بر خود پوشاند، براي گام چهارم يعني تجليه آماده شده است تا وجودش محل تجلي رحماني شود و عطر تجلي و تلعلع لقاء با رمز (تلبيه) در سراسر وجودش پرتو افكند، اگر در ميقات موسي(ع) كوه تجلي گاه خداوند شد، در ميقات قاصد كعبه قلب حاجي محل تجلي رحماني مي شود و حاجي با هويتي جديد سفر خود را آغاز مي كند. • حقيقت اين مراحل چهارگانه در كلام شبلي : «فحين نزلت الميقات نويت انك خلعت ثوب المعصية و لبست ثوب الطاعة ... فحين تجردت عن مخيط ثيابك انك تجردت من الريا و النفاق» و در كلام منسوب به امام صادق (ع) : «اذا اردت الحج فجرد قلبك لله تعالي من كل شاغل... و فوض امورك كلها الي خالقك ... ثم اغسل بماء التوبة الخالصة ذنوبك و البس كسوة الصدق و الصفاء والخضوع و الخشوع واحرم من كل شيء يمنعك عن ذكر الله ... ولبّ ... متمسكا بعروته الوثقي»
اسرار واجبات احرام • واجبات احرام سه چيز است: يكي نيت، يعني اينکه انسان در حالي كه ميخواهد محرم شود، نيت عمره تمتع يا قصد ترك محرمات احرام كند، ديگري تلبيه است؛ يعني اينکه لبيك بگويد و سوم پوشيدن دو جامه احرام براي مردان كه يكي را لُنگ و ديگري را رداء گويند که هر کدام دارای اسراری است . • اسرار نيت : • 1. هجرت باطني و اخلاص • سرّ نيت، اخلاص است. حقيقت اخلاص تصفيه نمودن عمل است از شائبه غير خدا و صاف نمودن سرّ ضمير آدمي است. انسان اعمال مختلفي دارد چه ظاهري، چه باطني، چه جوارحي چه جوانحي و حتي خطورات قلبي... ريشه تمامي آلودگيهاي عمل، انانيت و نفسانيت است. خلوص در نيت خشكاندن شوائب و ناپاكيهاي عمل از ريشه است؛ يعني بايد نفسانيت و خوديت را از ميان برداشت. دين را بايد براي خدا خالص كرد. • خلوص نيت، انسان را مهاجر ميكند و هجرت دو گونه است:1. هجرت صوري به ظاهر واقع ميشود،2. اما هجرتي كه خلوص ميآورد، هجرت باطني و معنوي است و اين، نوع دوم هجرت است. سفر باطني مبدأي دارد و مقصدي؛ مبدأش تاريكخانه نفس است و غايتش خداي تعالي. اگر كسي از خانه نفس خارج نشود، سفر او از نفس به سوي نفس است، در حالي كه سير سالك بايد از نفس به سوي خدا باشد. در اين سلوك بايد از نفسانيت و انانيت خارج شد و لذايذ نفساني را دور كرد. (وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَي اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللهِ)
2. قصد تحول • روزي كه انسان در ميقات ميايستد، گذشته سياه خود را در نظر گرفته، دعا و استغفار بر لب جاري ميكند. اينك هنگامِ انساني دگرشدن وتحولي عظيم است. زندگي انسان نقطههاي عطفي دارد كه با بهره برداری از آن، میتوان راه خود يافت و به فوز و فلاح رسید . نيتي كه انسان در ميقات همراه با احرام ميبندد، پيمان تحول با خدا بسته است ( و تجدید عهد و پيمان حجگزار با پروردگار عالم در عالم الست ) .نيت احرام، عقد با خدا و بريدن از ماسواست. امام سجاد: «فَحِينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ كُلَّ عَقْدٍ لِغَيْرِ اللَّهِ؟ قَالَ: لاَ». • 3.قصد تابع مقصود اليه است نه قاصد • مركب قصد را مناسك قرار داد يعني « من از تو قصد زيارت خانه ام را طلب مي كنم اما نه هر نوع زيارتي كه تو بخواهي بلكه اين زيارت مناسك دارد » او مي خواهد آنگونه كه خودش مي طلبد خانه اش را زيارت كني نه كمتر و نه بيشتر، لذا فرمود «لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا» يعني اين قصد بايد در ظرف خاص خود و با شرايط تعريف شده انجام پذيرد نه آنكه قاصد خود انتخاب كند .
اسرار تلبیه : • 1. پاسخ به دعوت خدا • «لَبَّيْكَ، اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك»... آنگاه كه مردان الهي لباس احرام ميپوشند و قصد حضور در درگاه باريتعالي دارند، خداوند آنها را صدا ميزند، آنها را ميخواند و براي آنها دعوتنامهاي ارسال ميكند. لبيك زائر، پاسخ به دعوت خداست. امام رضا : «إِنَّ النَّاسَ إِذَا أَحْرَمُوا نَادَاهُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ، فَقَالَ: عِبَادِي وَ إِمَائِي، لاَحَرِّمَنَّكُمْ عَلَي النَّارِ كَمَا أَحْرَمْتُمْ لِي، فَقَوْلُهُمْ: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، إِجَابَةٌ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَي نِدَائِهِ لَهُمْ». • تلبيه پاسخ مثبت زائر به دعوت خدا ست؛ زائر به ميهماني خانه خدا آمده و در ميقات، خود را براي ميهماني آماده و مهيا ميسازد. ميزبان او را فراخوانده است و حاجي در پاسخ به دعوت حق لبيكگويان آماده ديدار ميشود. زائر هنگامي ميتواند به دعوت خدا پاسخي شايسته دهد كه كاملا خود را آماده كند. پس بايد ميان خوف و رجا باشد؛ زيرا احتمال دارد پروردگار عالم به او بگويد: «لاَ لَبَّيكَ وَ لاَ سَعْدَيْكَ». • حالتش بهگونهاي باشد كه در برابر سلطان عالم قرار گرفته و بداند او بهاندازهاي كه سخط دارد، كريم و رحيم است و با اين حالت به درگاه پروردگار راز و نياز كند و از خدا بخواهد كه او را از درگاهش نراند. در حديثي از امام سجاد آمده است كه آن حضرت بعد از احرام رنگ از رخسارش پريد، اصحاب علت آن را جويا شدند. امام اظهار داشت خوف دارم كه خداوند در پاسخ من بگويد: «لا لبيك». • از سوي ديگر وجه تسميه هم همين است. اين واژه در لغت به معناي اجابت است. در حديثي از امام صادق : «إجابَةٌ، إجابَ مُوسي رَبَّهُ». بنابراين لبيك شعار حج شد و اجابت دعوت خدا رمزي براي حج ابراهيمي قرار گرفت. امام صادق در حديث مصباح الشريعه : «وَ لَبَّ بِمَعْني إجابَةٌ صافِيةٌ خالِصَةٌ زاكِيَةٌ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي دَعْوَتِكَ مُتِمَسِّكاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي». • پس تلبيه، اجابت است اما اجابتي كه سزاوار دعوت الهي باشد، پاسخي همراه با صفا و پاسخي پاك براي خداوند عظيم و كريم. پاسخدهنده هم بايد خود را براي اجابت دعوت حق مهيا كند و با استعداد لازم به حضور او باريابد، قلبي صاف فراهم كند، تزكيه نفس داشته باشد، صدق، ادب، صبر، شكر، ايثار و سخا، توشه راه داشته باشد تا بتواند پاسخي شايسته به فراخوان الهي بدهد .
2. سكوت معصيت • امام سجاد : «فَحِينَ لَبَّيْتَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ نَطَقْتَ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ بِكُلِّ طَاعَة، وَ صُمْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَة؟ قَالَ: لاَ». • زائر با لبيك خويش در برابر خدا از مخالفت او اجتناب میورزد ... او بايد روزه معصيت گيرد و شعله معصيت را در درون خود خاموش كند، ريشههاي آن را بخشكاند و پاسخ به هواي نفساني ندهد. • زائر با لبيك گفتن مصمم ميشود كه گناه نكند و شهادت ميدهد كه از معصيت دوري ورزد، سزا نيست كه اين تصميم و شهادت، كذب و دروغ باشد. ... كسي كه لبيك خدا ميگويد بايد تمامي معاصي، جرمها و اشتباهات را مدّ نظر قرار دهد و قصد دوري از آنها كند ( یک نقطه عطف باشد ) . • لبيك آغاز مجاهدت و شروع پارهاي تحريمهاست،...حرمات الهی ، لبيك زيرساخت مناسك حج واساس ورود به حرم الهي است، لبيك روزنهاي به رحمت الهي باز ميكند، زائر لبيكگويان در حمايت و پناه حق قرار ميگيرد، لباس تلبيه، لباس توبه، ورع، زهد، عشق و توجه است و زائر با لبيك خويش گامي به سوي بهشت برميدارد. • 3. هماهنگي با ابراهيم • لبيك زائر را شبيه ابراهيم ميكند، مشابهتي ميان او و ابراهيم برقرار ميكند. ( حليم، صبور، شاكر و اهل ابتهال و انابه بود، صادق و صدّيق بود و اهل دعا و تضرع بود. ) و در نتیجه خدا فرمود : سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ. لبيك دريچهاي است به سوي ابراهيمي شدن. راز و رمز لبيك هماهنگي با خليلالله و باني بيتالله است. • حجگزار و زائر بيتالله الحرام بايد شباهتي به ابراهيم پيدا كند. او بايد حلم ورزد، صبر پيشه كند، سرشك اشك بر گونهها داشته باشد، اهل صدق و صفا باشد، دعا و تضرع پيشه كند و اگر در شدائد و مصائب قرار گرفت، اعتمادش را سلب نكند، بلكه بر توكلش افزوده شود.
4. زمزمه هستي ( هم نوایی با هستی ) • « يُسَبِّحُ للهِ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَمَا فِي الاْرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ...»:هستي همه تسبيح گوي حق است هر چند انسان نفهمد. اين وظيفه ماست كه نگاه خود را به هستي تغيير دهيم و بينشي الهي نسبت به عالم بيابيم و با هستی هم نوا شویم . از جمله حقايقي كه رسول خدا در باب لبيك برملا كرد اينكه زبان هستي، لبيك است. اگر عالم وجود تسبيحگوي حقاند، اگر عالم هستي آيات حق و بنده اويند و اگر جهان بيكران، خاضع و خاشع براي اوست، همه چيز لبيك ميگويند: «مَا مِنْ مُلَبٍّ يُلَبِّي إلاّ لَبّي عَن يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ مِن حَجَرٍ أو شَجَرٍ أو مَدَرٍ، حَتّي تَنْقَطِعَ اْلأرضُ مِن هاهُنا وَ هاهُنا». هيچ لبيكگويي نيست، مگر آنكه آنچه از سنگ و درخت و كلوخ در چپ و راست اوست، (همصدا با او) لبيك ميگويد، تا آنجا كه چشم كار ميكند. • 5. تلبيه شعار حج و شعار مُحرم • لبيك شعار حج است، از پيامبر (ص) نقل است كه «اتاني جبرئيل فقال ان الله عزوجل يامرك ان تامراصابك ان يرفعو ا اصواتهم بالتلبيه فانها شعار الحج» و از علي (ع) نقل است كه«جاء جبرئيل الي النبي و قال له ان التلبيه شعار المحرم فارفع صوتك بالتلبيه» و شعار را بايد با صداي بلند سر داد مگر در حج تمتع كه پس از احرام وقتي حاجي در مكه حضور دارد تلبيه را آهسته مي گويد و آنگاه كه از مكه خارج شد با صداي بلند تلبيه را بر زبان جاري مي كند زيرا تا درون خانه و حرم هستي بلند گفتن لبيك اجابت روا نباشد . امام صادق (ع) مي فرمايد : «فاذا انتهيت الي الردم و اشرفت علي الا بطه فارفع صوتك بالتلبيه
اسرار لباس احرام • الف) اسرار كندن لباس • 1. كندن لباس مخالفت خدا: حجگزار ، بايد به هنگام كنار گذاشتن لباسهاي معمولي از گناهان خود نيز خارج شود. او بايد قصد كند كه از ثوب مخالفت بيرون رود. كارهاي حرام و حتي مكروه انسان را از خدا باز ميدارد، مانعي بر سر راه ارتباط و اتصال با خدا هستند. كسي كه اراده وصال دارد بايد از علائق و شهوات بكاهد. زائري كه وارد ميدان حج شد بايد با تمام جد و جهد خود را براي درك نفحات الهي مهيا كند و در خود شوق ايجاد كند. امام زين العابدين : «فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ النِّفَاقِ وَ الدُّخُولِ فِي الشُّبَهَاتِ؟ قَالَ: لاَ». • 2. عبور از دنيا: يكي از واژههاي زيبا و دلانگيز قرآني تعبير «عبرت» است. اهل خشيت، اهل عبرتند. (إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَي). عبور در اصل به معناي تجاوزكردن آب است از جايي به جاي ديگرو به عبارتی معناي عبور است. معناي عبرتگيري از تاريخ و دنيا بدين معناست كه بايد با ملاحظه آنها به چيز ديگري انتقال يافت. • انسانها نسبت به دنيا سه گونهاند؛ برخي فقط به دنيا چسبيدهاند و آخرت را رها كردهاند؛ اينان چسبندگان به زمينند: (اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الاْ رْضِ) ؛ دسته دوم برعكس، آخرت گراي افراطياند و هيچ نصيبي از دنيا ندارند. اين وضعيت در اصطلاح قرآني رهبانيت است كه قرآن آنرا بدعت ميخواند: (وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا) ؛ هر دو دسته از نظر قرآن سرزنش ميشوند. نگاه درست اين است كه انسان به دنيا بنگرد اما با نگاه عبوري و گذرا و از دنيا بهرهاي براي آخرت خويش دست و پاكند. (وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنْ الدُّنْيَا) . • تغيير لباس در احرام به معناي عبور از دنياست. بايد نگاهي عميق و اصيل به آخرت داشت، توجهي به آن سمت و سو كرد، از دنيا گذشت و لباس آخرت بر تن كرد. از نكات جالب قرآني اينکه آنگاه كه سخن از نسبت دنيا و آخرت است، «دار» به معناي خانه، فقط بر آخرت اطلاق ميشود. اين امر بدين معناست كه انسانها فقط يك خانه دارند و دنيا حتي خانه مجازي هم نيست. تنها خانه انسانها در جاي ديگر است، محل استقرار ابدي انسانها آخرت است.
ب) اسرار پوشيدن لباس • 1. لباس تقوا: لباس انسان نشان تعلقات اوست. بايد لباسي پوشيد كه رنگ تعلق نپذيرد، لباسي كه با آن هر لحظه شاهد مرگ آرزوها و تمنيات خويش باشيم؛ بيرنگترين رنگها رنگ سفيد است، سفيدي احرام نشاندهنده رنگباختن تمامي رنگهاست. بيرنگي نماد پاكي، طهارت، سادگي و صداقت است. سالك، رنگ خدايي دارد (صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً) ؛ در اين لباس، نام، نشان، شهرت، مقام و ثروت جايگاهي ندارد. • لباس احرام بدين معناست كه نبايد غريبه را به جاي دوست گرفت، بايد با اغيار، بيگانه و تنها با دوست نشست و از شيريني مجالست او كام گرفت. زائر در ميقات مهمان خداست. او نبايد از تار و پود دنيوي نزد خدا ببرد؛ يعني بايد لباسش ندوخته باشد. لباس احرام به معناي پوشيدن لباس تقواست كه گمشده حقيقي هر انساني است: (لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْرٌ). • 2. كفن: پوشيدن لباس احرام يادآور كفن است. لباس احرام انسان را متوجه مرگ، قبر و جهان ديگر ميكند؛ لباس احرام انسان را براي سفر ابدي مهيا ميسازد. هنگامي كه انسان از قبر برميخيزد، خود را با كفني ساده و سفيد در حضور حق مييابد. • كفن دوخت و دوزي ندارد، لباسي ساده است، همراه با تكلف و زينت نيست، اينها خصوصيات لباس احرام است ( شبیه کفن ). تنها با رخت و لباسي ساده بايد رفت و باید مهیای آن روز رفتن شد . • زماني كه حاجي احرام بست و به ميقات رفت و به خدا لبيك گفت، بايد با خود تنها بشود، با خويشتن خلوت كند و با تنپوشي سفيد همچون كبوتران آماده پرواز گردد تا بيرنگ و بينشان اوج گيرد و در عشق يار ذوب شود.
اسرار محرمات احرام: • 1. قلب زائر صيد خدا • « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» . • احرام به دو قسم است : احرام به تن و احرام به دل. شخصي كه فقط به تن احرام بسته و مُحرم به تن شده است صيد بر او حرام است اما زائري كه با معرفت، احرامِ عرفان بسته، مُحرم دل است و چنين كسي طمع به غير خدا را بر خود حرام كرده است؛ او هرگونه طلب از غير خدا را ممنوع ميداند و خانه دل را در اختيار صاحبخانه واقعي قرار ميدهد. • نكته ديگري در اين آيه وجود دارد و آن اينکه قلب زائر صيد خداست و قلبي كه صيد خداست شايسته نيست به دنبال صيد باشد و اگر سالك حجگزار، قلب خويش را متوجه غير خدا كرد، كفارهاي بر اوست و آن اينکه از اين توجه نادم باشد و تمام سعي خود را بر تداوم ياد حق بكار بندد. لذا نبايد در حين احرام دنبال حظوظ نفساني بود. • «... َحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُوا اللهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» شكار صحرايي تا هنگامي كه در احرام هستيد بر شما حرام شده، از خداوندي كه به نزد او گردآورده ميشويد، بترسيد. • شكار نيز دو قسم است؛ شكار زاهد و شكار عارف. زاهد صيد حق تعالي است از دنيا و پايان كار او (وَ ما عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي) آنچه نزد خداست بهتر و تا ابد باقي است. • اما عارف صيد خداست از بهشت و عاقبت امر عارف به فرموده خدا اين است: (وَ اللهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي) خدا بهتر و پايندهتر است. • هم زاهد و هم عارف صيد خدا هستند و خداوند سبحان صياد آنهاست، اما يكي از دنيا و ديگري از بهشت. صيد و صيادي دام و ريسمان ميخواهد، خداوند براي نفوس رمنده دام گسترانده است. دام خدا براي صيد اين دسته از انسانها، عبادت است. خداوند در اين دام، دانههايي گذاشته است، همانند جذبهها، كششها و ربايشها تا بندگان در آن افتند و در پنجه صياد قرار گيرند. اما گاهي صياد سفيري ميفرستد و آن سفير آوازي سر ميدهد و صيد را به دام صياد ميكشاند.
2. آينه و سرمه زينت • حرمت زینت برای خود و غیر : امام صادق : «لاَ تَنْظُرْ فِي الْمِرْآةِ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ، لاِنّهُ مِنَ الزِّينَةِ وَ لاَ تَكْتَحِلِ الْمَرْأَةُ الْمُحْرِمَةُ بِالسَّوَادِ إِنَّ السَّوَادَ زِينَةٌ». • اين دو امر زينتاند و زينت بهرهگيري از تشريفات و تجملات دنيوي است. از دنيا بايد رهيد و به آسمان ملكوت بايد سر كشيد و نور الهي را در افق جبروت ميتوان ديد. از سوي ديگر نگاه به آينه، نگاه به خود است و از خوديت بايد رست؛ از خود بايد فارغ شد، بودن خويش را بايد از ياد برد، خودبيني و خدابيني در يك دل نميگنجد، قاصد خدا، قلب خويش را براي ديدار دوست مهيا ميكند. نظر به آينه را تحريم كردند تا محرم قلب خويش را آينه كند و در آينه دل جمال يار را نظارهگر باشد. • 3. سايه و ذوب گناه • عبدالله بن مغيره از امام موسي كاظم درباره سايه براي محرم پرسيد. امام7 در پاسخ آن را حرام دانست. او گفت: من گرمايي هستم و گرما بر من طاقتفرسا است. آيا راه چارهاي براي من وجود دارد؟ امام فرمود: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الشَّمْسَ تَغْرُبُ بِذُنُوبِ الْمُحْرِمِينَ» ؛آيا نميداني كه خورشيد، گناهان محرمين را محو ميكند. • بنابراين سرّ اينکه سايه و سايبان براي محرم حرام شده، اين است كه آفتاب سوزان بر سر و تن محرم بتابد تا گناهان او را پاك كرده، ذوب سازد ( مثل تائب که از سایه و راحتی خود را بیرون می کشد ) و از اين روست كه گفتند آفتاب پاك كننده است؛ لذا ميتواند نجاست گناه را از دل بزدايد. • 4. كندن درخت و اصلاح زمين • در حريم امن الهي و در حال احرام نبايد درخت يا گياهي را كَند؛ زيرا اين كار از بين بردن «حرث» و «نسل» است. نابود كردن حرث و نسل فساد است و كار مفسدان و دوزخيان. اما بهشتيان كه همواره در جهت اصلاح و احياي زمين و دل آدمياند گياه نميكَنند و علفي را نابود نميكنند. اينها آثار و مخلوقات خداست، در سرزمين عشق و كسي كه عاشق اوست، به آثار او تعرض و تجاوز نميكند.
5. تجربه برادري • در حريم امن الهي براي تقرب به خدا بايد دلها را به هم نزديك كرد، از جداييها و تمایزات و تفاخرات پرهيز داشت ... در محضر حق نبايد به زائران او توهين كرد. بايد از فسوق، جدال، مشاجره، فحاشي، تفاخر و مباهات پرهيز كرد. نبايد به كسي دستور داد، سزا نيست زبان به ناسزا گشود، حريم حرم محدوده برادري است، در آنجا بايد تمرين اخوت كرد، در پيشگاه دوست به دوستان دوست نبايد جز خير گفت، در محضر يار، تفاخر معنا ندارد. • 6. رحمت و آشتي • از حمل سلاح بايد پرهيز كرد. حمل سلاح به معني دشمني و خصومت است. در حضور خداوند رحيم خشونت لازم نيست، اساساً كينه و دشمني شأن دوزخيان است و خدا اهل رحمت و آشتي است، او اهل داد و رأفت است و نسبتي با خشونت ندارد. خشونت و دشمني ضعف و كاستي است كه با ربوبيت خدا سازگار نيست؛ از اين رو كشتن جانوران، اذيت و آزار ديگران و حتي زخم كردن بدن خويش حرام شده است.
اسرار طواف : • 1. تشبّه به فرشتگان • فرشتگان الهي در اطراف كعبه آسماني ميگردند، لذا انساني که زائر کعبه است، بايد خود را همگون با فرشتگان كند.(وَتَرَي الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ) • كعبه نمادي از خدا در عالم ملك و شهادت است. انسان به هنگام طواف بايد متذكر بيت معمور در آسمانها باشد. طواف انسان به دور كعبه ملكي، همان طواف ملائكه به دور عرش الهي است و انسان بايد با قلب خويش به هنگام طواف تا آسمانها و فرشتگان بالا رود. امام صادق : «وَ طُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلاَئِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوَافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ». • رسول خدا : «هر كسي طواف خانه خدا كند، در حالي كه سر و پايش برهنه باشد، گناهان خود را مدّ نظر گيرد، استلام حجر كند، بدون اينکه كسي را آزار دهد و دائماً ذكر خدا گويد، خداوند به ازاي هر گامي هفتاد هزار حسنه به او دهد، هفتاد هزار گناه او محو كند، هفتاد هزار درجه به او رفعت دهد، به جاي او هفتاد هزار بنده آزاد ميكند، شفاعت او را در باب هفتاد نفر از اهل بيتش ميپذيرد و هفتاد هزار حاجت او را برآورده ميكند؛ چه زود چه دير». • طوافكننده، همگون فرشتگان شده، پاک و منزه ميگردد، زائر با طواف ميتواند رحمت الهي را جلب كند؛ غفران و بخشش الهي در طواف كعبه است، خداوند به طوافكنندگان نويد بهشت داده و بركات و هداياي خويش را شامل حال آنان ساخته است. روزي كه خداوند به آدم امر نمود خانه كعبه را بنا كند، آدم به خدا گفت: هر اجيري اجري دارد، اجر من چيست؟ خداوند به او پاسخ داد: «اي آدم هرگاه طواف كردي، رحمت و غفران من شامل تو ميشود. آدم بيش از اين خواست، خداوند هم امساك نكرد و گفت: هرگاه فرزندان تو حول اين خانه بگردند، آنها را ميبخشم و كسي كه قصد زيارت كند ولي به دليلي توفيق نيابد، او را هم ميبخشم و حتي تمام كساني كه طوافكنندگان براي آنها استغفار كنند، آنها را به بركت دعاي طائفين خواهم بخشيد». • بنابراين سرّ طواف دريافت رحمت و مغفرت الهي است، تولدي دوباره است و آنگاه كه انسان از گناه پاك شود، خداوند به انسانهاي پاك مباهات ميكند. رسول خدا : «إِنَّ اللهَ يُبَاهِي بِالطَّائِفِينَ».
2. طهارت از شهود غير • طهارت دوگونه است؛ طهارت ظاهر و طهارت دل. طهارت ظاهر با آب حاصل ميشود، اما طهارت باطن و دل با معرفت درست ميشود. بايد با آب عرفان قلب را شستوشو داد، سموم را از جان بيرون كرد، نفاق را از دل زدود و توحيد را بر قلب حاكم نمود و تا به قلبي پاك، ضميري آرام و سرّي موحد رسيد. • زائر به هنگام رجوع به كعبه حقيقي ، قلب خويش را از مشاهده غير پاك ميكند. شهود غير خدا توبه ميخواهد، حجگزار در لحظه طواف از اينکه به غير خدا توجه كرده و اعتمادش به غير او بوده و ياد دنيا در قلب او جاي داشته است، استغفار ميكند. اگر انسان در دنيا به غير او رجوع ميكند، اين هم به خاطر دستور اوست و اگر امر او نبود، سالك و عارف به غير او حتي رجوع هم نميكرد. امام حسین : «إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الآْثَارِ، فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاْنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ، حَتَّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا، إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ». • پس کی به سوی خدا رفتی ؟؟!! • 3. حديث شمع و پروانه • طواف، گرد كعبه چرخيدن است، و به ديدار معشوق شتافتن! طواف، چرخش عاشق گرداگرد معشوق است تا خود را با آتش عشق او بسوزاند. طواف آن است كه عارف پروانهوار بر گرد شمع بچرخد تا عاقبت با بال و پري سوخته، خويش را به پاي شمع افكند. زائر آتش عشقي در ضمير خود دارد و بار سفر را بسته است. از خانه، كاشانه، زن، فرزند و وطن بريده و لبيكگويان خود را تا پاي خانه دوست رسانده است. او آماده چرخيدن است تا پروانهوار گرد شمع فروزان خانه عشق و بيت محبوب بچرخد. • طواف حركت معنوي و سفر روحاني است، زائر در مطاف به جنبش درآمده خود را در درياي عشق الهي غرق ميكند، از خوديت تهي گشته، رنگ و بوي او ميگيرد، گرد شمع دوست چرخيده، هستي خويش را به پاي او ذوب ميكند تا آنكه ذرهاي بيمقدار گشته، چونان مولود كعبه فرياد سر دهد كه: «هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَي فِرَاقِك».
4. هفت شهر عشق • در طواف بايد هفت دور (شوط) گرد كعبه چرخيد. عدد هفت رمز و رازي دارد؛ هفت آسمان، سبع المثاني قرآن، هفت دريا، هفت روز هفته، هفت بطن قرآن و هفت شوط طواف. براي هفت دور طواف وجوهي از لطايف عرفاني بيان شده است. • وجه اول) سرّ هفت دور طواف اين است كه آدمي داراي هفت اخلاق رذيله (هفت شوط حجاب) است . اخلاق رذيله عبارتند از: عجب، كبر، حسد، حرص، بخل، غضب و شهوت. سالك بايد اينها را زائل و بهجاي آن هفت اخلاق حميده را جايگزين كند كه عبارتند از: علم، حكمت، عفت، شجاعت، عدالت، كرم و تواضع. • وجه دوم) خداوند اقليمهاي هفتگانه دارد كه گاهي از آن تعبير به افلاك سبعه ميشود (خَلَقَكُمْ أَطْواراً) احتمال دارد كه هفت شوط طواف، اشاره به سير در اطوار خلقت و افلاك سبعه داشته باشد. • روایات حکایت دارد که انسانها، برای برداشتن حجابها و رسیدن به آمرزش و خشنودی حق تعالی، هفت دور باید بگردند و شاید هر دوری رمزی برای برداشتن حجابی باشد که بین بنده و حق وجود دارد. این حجابهای هفتگانه، ممکن است اشارهای به مراتب و اطوار هفتگانه انسان و یا رمزی از اعضای هفتگانه و... باشد که به وسیلة آن انسان به کمال خویش میرسد و غفران حق تعالی شامل حال وی میگردد. برای هر کسی غفرانی مناسب مقام و مرتبة وی است؛ به عنوان نمونه در روایتی اعضا به ظاهر و باطن انسان تقسیم شده است، و اگر طواف ذکر خداوند است (انما جعل الطواف بالبیت لاقامه ذکر الله) و ذکر نیز هفت مرتبه دارد؛ پس هر دوری را میتوان برای ذکر مرتبهای دانست. • وجه سوم) هفت دور طواف شايد اشاره به هفت مرحله نماز داشته باشد. که آثار روحاني و معنوي دارد؛ انسان را به عالم ارواح و نشئه نماز واقعي وارد ميكند. شايد به همين دليل باشد كه در برخي از روايات طواف را نماز دانستهاند. رسول خدا : «الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ». • وجه چهارم) هفت شهر عشق؛ • مراحل هفتگانه سیر عرفانی (طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فنا)، برای سیر و سلوک عرفانی، بایسته است و این در طواف نیز ـ که به منزله حرکتی عارفانه است ـ نمود مییابد. • بايد هفت مرتبه به گرد كويش چرخيد و اين هفت شهر عشق را به پايان رساند. زائر سالك تا حضرت بينشان بالا ميرود و به ميهماني ملائك درميآيد. طوافكننده در همان محلي طواف ميكند كه مطاف پيامبران، امامان و مدفن انبياست. طوافكننده با آخرين دور به ستارهاي ميماند كه به گرد خورشيد ميچرخد و منظومهاي از عشق، كشش، خلسه و جذبه او را فراگرفته است. او از زمين گذشته و تا عرش فنا ارتفاع گرفته است.
اسرار حجرالاسود • 1. سنگ بهشتي • حجرالأسود از بهشت آمده و رنگ و بوي آن جهان دارد. رسول خدا در حديثي فرمود: «الْحَجَرُ الاْ سْوَدُ مِنَ الْجَنَّةِ». • منذر ثوري از امام باقر درباره حجرالأسود سؤال كرد كه چه سنگي است و از كجا آمده است؟ امام در پاسخ چنين فرمود: «نَزَلَتْ ثَلاَثَةُ أَحْجَار مِنَ الْجَنَّةِ؛ الْحَجَرُ الاْسْوَدُ اسْتَوْدَعَهُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ. إِنَّ اللَّهَ اسْتَوْدَعَ إِبْرَاهِيمَ الْحَجَرَ الاْبْيَضَ وَ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَرَاطِيسِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَنِي آدَمَ». • بهشت محل نعمت و رحمت و رضوان الهي است. كسي كه به بهشت وارد شد، اهل رستگاري است. كسي كه به بهشت راه يابد فرشتگان الهي او را اكرام ميكنند. اينها بعضي از ويژگيهاي بهشت، بهشتيان و پديدههاي بهشتي است. قطعه سنگي كه از بهشت آمده، بيترديد نعيم است، با خود رحمت و رضوان الهي را آورده است و هر كس او را لمس كند، مكرم و بهشتي است. • 2. حضور در بهشت • سنگي كه از بهشت است، طبعاً به بهشت باز ميگردد و خود را در بهشت نشان ميدهد؛ بنابراين حجرالأسود در بهشت حضور دارد و حتي در بهشت شهادت خواهد داد. اين قطعه سنگ بسيار با وفاست؛ زيرا هر كس او را در اين دنيا لمس كرده باشد، شهادت ميدهد. اساساً بهشت و وفا با يكديگر همراهند و اگر بيوفايي يا نقض عهدي وجود دارد، ويژگي جهنم و دوزخيان است. رسول خدا درباره حجرالأسود ضمن اشاره به وفاداري آن فرمود: «يَبْعَثُ اللهُ الْحَجَرَ الأسْوَدِ وَالرُّكْنَ الْيَمانِيِّ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَهُما عَيْنانِ وَ لِسانِ وَ شَفْتانِ، يَشْهَدانِ لِمَنْ اِسْتَلَمَهُما بِالْوَفاءِ».