1 / 29

1. مسائل بنیادین بدیهی و عام معرفت ( از کتاب پارادایم اجتهاد دانش دینی)

1. مسائل بنیادین بدیهی و عام معرفت ( از کتاب پارادایم اجتهاد دانش دینی) 1.1 معرفت به مثابه دانش گزاره ای دست کم از زمان افلاطون به این سو، فیلسوفان، معرفت گزاره ای را به «باور صادق موجه» تعریف می کنند. 2.1 معرفت های بنیادین دانش بشر (معرفت های خودموجه و بی نیاز از توجیه)

alaula
Download Presentation

1. مسائل بنیادین بدیهی و عام معرفت ( از کتاب پارادایم اجتهاد دانش دینی)

An Image/Link below is provided (as is) to download presentation Download Policy: Content on the Website is provided to you AS IS for your information and personal use and may not be sold / licensed / shared on other websites without getting consent from its author. Content is provided to you AS IS for your information and personal use only. Download presentation by click this link. While downloading, if for some reason you are not able to download a presentation, the publisher may have deleted the file from their server. During download, if you can't get a presentation, the file might be deleted by the publisher.

E N D

Presentation Transcript


  1. 1. مسائل بنیادین بدیهی و عام معرفت (از کتاب پارادایم اجتهاد دانش دینی) 1.1 معرفت به مثابه دانش گزاره ای دست کم از زمان افلاطون به این سو، فیلسوفان، معرفت گزاره ای را به «باور صادق موجه» تعریف می کنند. 2.1 معرفت های بنیادین دانش بشر (معرفت های خودموجه و بی نیاز از توجیه) مراد از معرفت های بنیادین، آن دسته از معرفت هایی است که به نحو پیشینی در عقل ناب بشری وجود دارد و صدق آن ضروری است. این قضایا برآمده از عقل ناب بوده و قدما آنهارا بدیهیات پایه یا بدیهیات اولی می نامیدند.

  2. برخی از این قضایای بنیادین چنینی است: • اصل امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع آن، که قدما به آن ام القضایا می گویند. • هر کل بزرگ تر از جزء خود است. • هر چیزی خودش، خودش است (اصل این همانی). • قضایای فطری

  3. 3.1 روش های عام معرفت مراداز روش های عام معرفت نیز به مثابه گزاره های بنیادین دانش بشر، روش هایی است که عقل عام و بدیهی با آن اندیشه را می آغازد و از این رو به نحو پیشینی آن را با خود دارد. صورت این روش، که صورت قیاسی است، بدیهی و ضرورتاً صادق است و مواد آن نیز بر پایه گزاره های حاصل از عقل ناب، بدیهی است، و به مثابه معیاری برای سنجش معرفت های دیگر به نحو فراپارادایمی عمل می کند و امکان گفتگو و داوری میان پارادایم ها را برقرار می سازد.

  4. 2. مسائل بنیادی نظری 1.2 ساختار توجیه معرفت سوال این است: چه فرقی میان معرفت و رأی مطابق واقع است؟ معرفت وقتی شکل می گیرد که شخص، گزارة صادقی را بر اساس شواهد مدارک کافی و قانع کننده باور کندريا، والا اگر کسی گزارة صادقی را نه بر اساس دلایل و شواهد کافی، بلکه بر اساس «حدس صائب» بپذیرد، آنگاه نمی توان گفت این شخص دارای معرفت است، بلکه تنها دارای اعتقادی صحیح است. در معرفت شناسی، فرایندی که بر اساس آن دلایل و شواهد برای اثبات صدق باورها به کار گرفته می شوند، توجیه خوانده می شود.

  5. می توان گفت که توجیه معرفتی در کلی ترین شکل خود همان به کارگیری دلایل و شواهد برای اثبات صادق بودن گزاره ای خاص است. از نظر آلستون، توجیه دست کم چهار مشخصه دارد: 1. توجیه دارای موضوع و متعلق خاصی است. و موضوع توجیه، باور است. 2. توجیه، مفهومی ارزش یابانه است. از این رو، داشتن توجیه برای یک باور از ارزش مثبت برخوردار است. 3. هدف از توجیه باور، این است که هرچه بیشتر باورهای صادق بدست آوریم و از شمار باورهای کاذب در مجموعه باورهایمان بکاهیم. 4. توجیه دارای مرتبه های گوناگونی است، یعنی بسته به نوع شواهد و دلایل بر صادق بودن باوری خاص، می توان مرتبه های مختلفی از توجیه را تصور کرد.

  6. نسبت توجیه و صدق عنصر توجیه برای اثبات صدق یک باور یا قضیه به کار می رود. از این رو، عملاً و در مقام اثبات، کارگشاترین مولفة وجود معرفت، مولفة توجیه است؛ یعنی اگرچه ثبوتاً باوری صادق باشد، اما تا وقتی که دلایل قاطع و مناسبی برای اثبات صادق بودن آن وجود نداشته باشد، نمی توان مدعی معرفت در مورد آن باور شد. به همین دلیل مولفة صدق در مقام اثبات به طور جدی نیازمند مولفة توجیه است. چنین نیست که هر باور موجهی لزوماً صادق باشد و هر باور صادقی لزوماً موجه باشد. اغلب معرفت شناسان بر این باورن که اگرچه معرفت به توجیه نیازمند است، اما باور موجه می تواند کاذب باشد.

  7. ساختار توجیه معرفتی برخی باورهای آدمی در ارتباط و نسبت با باورهای دیگر موجه می شوند. در واقع، در این گونه موارد، باورهای اول از باورهای دوم استنتاج می شوند. چنین فرایندی در توجیه، توجیه استنتاجی خوانده می شود. اکنون پرسش این است که این باورهای اخیر توجیه خود را از کجا می آورند؟ اما تا کجا؟ صرف نظر از شکاکیت، معرفت شناسان چهار پاسخ کلی به مشکل تسلسل داده اند: 1. بیکران انگاری معرفتی 2. انسجام گرایی معرفتی 3. زمینه گرایی (بافت گرایی) معرفتی 4. مبناگرایی معرفتی

  8. 1. بیکران انگاری معرفتی ساختار پیشنهادی بیکران انگاران برای توجیه معرفت مستلزم این است که برای داشتن هر نوع باور موجه جدید، می باید بی نهایت باورهای موجه داشته باشیم. این نظریه طرفداران اندکی دارد. در عین حال چارلز پیرس، بنیان گذار پراگماتیسم آمریکایی، از این دیدگاه حمایت کرده است 2. انسجام گرایی معرفتی توصیف های کلی ما از جهان به واسطة نگرش های فراگیر منسجم موجه است، نه از طریق سلسلة واحدی که توجیه در آن از گزاره ای به گزارة دیگر می رسد. طبق دیدگاه انسجام گرایان، هرگاه باور جدید در شبکة منسجم باورهای ما وارد شد و با آنها سازگار بود و هیچ یک از مجموعه باورهای منسجم ما را نفی نمی کرد و نیز هیچ یک از آنها این باور جدید را طرد نمی کردند، آنگاه این باور جدید در آن منظومة سازگار موجه خواهد بود.

  9. 3. زمینه گرایی (بافت گرایی) معرفتی این دیدگاه که نخستین بار از سوی ویتگنشتاین ارائه شد، از سوی دیوید انیس تدوین و تشریح شد گردید. بر اساس بافت گرایی، در هر بافت یا زمینة پژوهشی افرادی که درگیر آن هستند به سهولت، پذیرش و باور برخی از گزاره ها را به عنوان نکات آغازین پژوهش خود مفروض می گیرند. این گزاره ها به لحاظ بافت و زمینه مبنائی، در حالی که خود فاقد تأیید دلیلی هستند، می توانند گزاره های دیگر را تأیید و توجیه نمایند.

  10. مبناگرایی معرفتی این نظریه برای به انجام رساندن کار، توجیه دو ادعای اساسی دارد: 1. در مجموعة باورهای آدمی، با توجه به چگونگی توجیه، دو نوع باور یافت می شود: الف) باورهای پایه، که زیر بنای مجموعة باورها و معرفت ها را تشکیل می دهند ب) باورهای غیرپایه، که رو بنای مجموعة باورها و معرفت ها را می سازند.

  11. 2. هر باور متعلق به مجموعه باورهای غیر پایه، توجیه خود را در نهایت از یک یا چند باور پایه به دست می آورد. در جانب گزاره های پایه و خصوصیات آن، دو دیدگاه به طور عمد پیدا شده است: دیدگاه نخست، بر آن است که گزاره های پایه، گزاره هایی اصلاح ناپذیر، تردید ناپذیر، خطا ناپذیر و یقینی هستند. از این رو، باورهای پایه هرگز نباید کاذب باشند و باید صدق این باورها به گونه ای تضمین شده باشد. اما دیدگاه دوم، معتقد است که لزوم ندارد گزاره هایی پایه همواره دارای چنین خصلت هایی باشند، بلکه گزاره های پایه می توانند اصلاح پذیر، تردیدپذیر، خطاپذیر و غیر یقینی هم باشند.

  12. دیدگاه نخست «مبناگرایی سنتی» مشهور است. مبناگرایی سنتی خود به سه صورت کلی در تاریخ فلسفه بروز یافته است: تجربه گرایان، مانند هیوم در گذشته و لوییس از معرفت شناسان معاصر، گزاره های پایه را تنها گزاره هایی می دانند که از طریق حواس به دست آیند. در مقابل آنها عقل گرایان، مانند دکارت، معتقدند گزاره های واقعاً پایه تنها گزاره هایی هستند که از عقل حاصل شوند. در نهایت برخی نیز بین دو دیدگاه را جمع کرده و معتقدند گزاره های پایه بر دو دسته اند: گزاره های پایة حاصل از حواس و گزاره های پایة حاصل از عقل. لایب نیتس در گذشته و رودریک چزم و بونجور متأخر از معرفت شناسان معاصر به این نظریه باور دارند.

  13. و دیدگاه دوم، به «مبناگرایی معتدل» مبناگرایی معاصر نیز اطلاق می شود. در این نظریه به جای تأکید بر تصحیح ناپذیری، خطاناپذیری و یقینی بودن باورهای پایه، بر این نکته تأکید می شود که آنها در بادی امر، موجه هستند. یک باور برای یک شخص، تنها در صورتی دارای توجیه در آغاز امر است که آن شخص برای نپذیرفتن آن باور دلیلی نداشته باشد. برخی به دیدگاه نخست «مبناگرایی قوی» یا «جزمی» و به دیدگاه دوم «مبناگرایی ضعیف» می گویند. برخی نیز به دیدگاه نخست «مبناگرایی مضاعف» و به دیدگاه دوم «مبناگرایی ساده» اطلاق می کنند.

  14. چگونگی فرایند توجیه گزاره های غیرپایه به واسطة گزاره های پایه نیز چندین دیدگاه پیدا شده است: یک دیدگاه بر این باور است که توجیه، صرفا از طریق استنتاج قیاسی-تعقلی می تواند از باورهای پایه به باورهای غیر پایه انتقال یابد، تا بتواند یقینی بودن نتایج حاصل از این فرایند را تضمین نماید. نظریه دیگر بر آن است که فرایند توجیه، انحصاری در روش استنتاجی قیاسی-تعقلی ندارد، بلکه از روش های استنتاجی دیگری نیز می توان آن را انجام داد. حتی برخی از آنها، مانند چزم، بر این باورند که این فرایند انحصاری به روش استقرائی در کنار روش قیاسی-تعقلی هم ندارد، بلکه اصول معرفتی دیگری نیز برای استنتاج و موجه سازی باورهای غیر پایه از طریق باورهای پایه وجود دارد.

  15. نکتة دیگر، اختلاف مبناگرایان بر سر استنتاج محض و غیرمحض باورهای غیر پایه از باورهای پایه است. مطابق با تقریر محض، همة باورهای غیر پایه، تنها در بعضی موارد به تأیید و توجبه از طریق باورهای پایه محتاج هستد و ممکن است در برخی موارد توجیه خود را از طریق سازگاری و تأیید متقابل در میان خود بدست آورند. با توجه به تقسیم اخیر، از تلفیق تقریرهای قوی و ضعیف با محض و غیر محض مبناگرایی به چهار نوع مبناگرایی دست می یابیم: مبناگرایی قوی و محض؛ مبناگرایی قوی وغیر محض؛ مبناگرایی ضعیف و محض؛ مبناگرایی ضعیف و غیرمحض.

  16. توجیه گزاره های پایه، از کجا؟ 1. باورها یا گزاره های پایه خودموجه هستند، دکارت، لایب نیتس چزم چنین اعتقادی دارند. 2. باورها یا گزاره های پایه خودموجه نیستند و نیاز به توجیه دارند، اما از طریق باور یا گزارة دیگری موجه نمی شوند، یا نمی توان چنین کرد. آنها از راه تجربه که امری غیر از باور یا گزاره است، توجیه می شوند. سی. آی. لوییس که خود مبناگرایی سنتی و خطاناپذیر است، چنین نظریه ای دارد. 3. گزاره های پایه نیاز به توجیه دارند و این توجیه را از طریق منابع قابل اعتماد و موثقی که خود از سنخ باور نیستند، مانند حافظه، ادراک حسی و درون نگری، به دست می آورند.

  17. مطالعه در پارادایم پوزیتیویستی حاکی از آن است که در این پارادایم، الگوی مبناگرایانه و انسجام گرایانه هردو به نحوی مورد قبول است. البته به نظر می رسد بافت گرایی ویتگنشتاینی نیز هرچند ضعیف در این پارادایم قابل تبین است. اما در پارادایم تفسیری به نظر می رسد که الگوی مبناگرایانه، ممکن و مقبول نباشد و بیشتر مدل انسجامی و بافتی قابل تصویر باشد. در پارادایم انتقادی نیز به نظر می رسد مدل بافتی و منظرگرایانه و نیز مدل بیکران انگاری جاری است. در نهایت در «پارادایم اجتهادی دانش دینی» الگوی مطلوب توجیه، همان الگوی مبناگرایانه است و اگر انسجام داشتن منظومه معرفتی هم در جایی مورد توجه واقع شود، صرفاً به مثابه موید عمل می کند و نه بیشتر. از این رو، ملاک توجیه پذیری گزاره ها یا معرفت ها، قابلیت ارجاع آن به گزاره های پایة خطاناپذیر است.

  18. 2.2 معیار و ساختار صدق معرفت نظریه مطابقت: «گزاره ”الف“ صادق است، اگر و تنها اگر گزاره ”الف“ مطابق با واقع باشد». به تعبیر فلسفه اسلامی گزاره یا معرفت صادق، گزاره یا معرفتی است که درآن معلوم بالذات (یعنی صورت ذهنی حاصل در ذهن مدرک) با معلوم بالعرض (یعنی شیء خارجی) مطابق و همسان باشد. روشن است که نظریه مطابقت صدق، صدق را به فراسوی باور، یعنی به واقعیت، سوق می دهد. نظریه انسجام: تقریر ساده نظریه انسجام به این صورت است: «گزاره ”الف“ گزاره ای صادق است، اگر و تنها اگر گزاره ”الف“ در انسجام با گزاره های مجموعه ای بسامان (سیستم) مانند ”ج“ باشد». چنان که ملاحظه می کنیم، نظریه انسجام گرایانه صدق می کوشد تا صدق را از امری عینی و آبجکتیو به امری ذهنی و سابجکتیو تبدیل کند.

  19. نظریه عمل گروانه صدق: مطابق با این نظریه، هرگاه امری در مقام عمل سودمند بود، صادق است. «گزاره ”الف“ گزاره ای صادق است، اگر و تنها اگر گزاره ”الف“در عمل به گونه ای سودمند باشد». قدر مسلم در پارادایم پوزیتیویستی این است که آنان هم به نظریه مطابقت و هم نظریه انسجام صدق، باور دارند؛ یعنی هر دو تلقی درباره چیستی صدق داشته اند. اما پارادایم تفسیری اغلب و به طور رایج به نظریه انسجام صدق، باور دارد و پارادایم انتقادی نیز طبیعتاً به نظریه عمل گروانة صدق گرایش دارد. اما پارادایم اجتهادی دانش دینی، نظریه مطابقت را در صدق می پذیرد و انسجام در مجموعه باورهایش را صرفاً به مثابه شاهدی بر وجود چنین مطابقتی می شمارد.

  20. علم و معرفت به مثابه مجموعه قواعد مدون یا رشته های علمی (دیسیپلین) علم در پارادایم پوزیتیویستی به مجموعه ای از گزاره های منسجم ناظر به واقع، حول محوری خاص اطلاق می شود که بر اساس آزمون های تجربی قابل تأیید یا ابطال باشند. این پارادایم به طور قاطع، بین علم تجربی و عرف عام و حتی متافیزیک و دین تمایز قائل است و تنها علم تجربی را از حیث معرفت شناختی معتبر می شمارد. پارادایم تفسیری، اما، علم را عبارت از مجموعه گزاره های حاصل از فهم دقیق و روشن پدیده های انسانی و اجتماعی می داند که مستلزم توجه به فهم متعارف و رایج باورهای عرفی، جهت درک معنای صحیح متن به معنای عام است. این پدیده ها شامل عمل فردی و اجتماعی و بررسی جایگاه قصد و انگیزه انجام آن نیز است.

  21. از سوی دیگر، از دیدگاه پارادایم انتقادی، علم راستین، معرفت به مجموعه گزاره های ناظر به زیرساخت های واقعیت اجتماعی با استفاده از نظریه انتقادی و کنار زدن تضادهای عمیق در ساختار پنهان و مشاهدة تعاملات عینی در لایه های زیرین واقعیت به منظور تغییر آن است. و اما مراد از علم به معنای دیسیپلین در پارادایم اجتهادی دانش دینی، مجموعه گزاره های حول یک موضوع یا غرض خاص است که بر پایة منابع و متون دینی به «روش اجتهادی» (آنگونه که در این نوشتار تبیین شده است)، استخراج می شود.

  22. 4.2 غایت علم و هدف از انجام تحقیق علمی پارادایم پوزیتیویستی، هدف از انجام تحقیقات علمی را توصیف و تبیین پدیده ها و کشف روابط علّی و معلولی بین پدیده ها، به منظور پیش بینی و کنترل آنها برای پاسخ به نیازهای انسانی می داند. روشن است که در این پارادایم هدف دانش رسیدن به باورهای صادق موجه است. اندیشمندان در این پارادایم معتقدند که علوم انسانی نیز مانند علوم تجربی و با همین فرایند قابل کشف است. پارادایم تفسیری هدف از تحقیقات علمی در علوم انسانی را فهم زندگی اجتماعی و کشف چگونگی خلق معنای اجتماعی از سوی مردم می داند و دسترسی به دلایل و انگیزه های کنشگران اجتماعی و درک بستر اجتماعی کنش را دنبال می کند. از نگاه آنان واقعیت چیزی جز کشف همین روابط و انگیزه ها نیست و ورای چنین اموری واقعیت عینی دیگری وجود ندارد.

  23. برای نمونه پل ریکور، یکی از مهم ترین فلسوفان هرمنوتیست قرن بیستم، فهم عمل را نیز مانند فهم متن یکی از اهداف پارادایم تفسیری می شمارد. در واقع، وی متن را مشتمل بر کنش و عمل اجتماعی نیز می داند و بر آن است کهرا نیز می توان نوعی متن دانست که دارای شباهت هایی چهارگانه با متن به شرح ذیل است: 1. «عمل» مانند «متن»، موجب تثبیت معنای قصدی مورد نظر فاعل خود میگردد. 2. «عمل» مانند «متن»، مستقل و فاصله مند از فاعل خود است. 3. «عمل» مانند «متن»، مستقل از مخاطبان و اطرافیان مقارن صدور خود است. 4. «عمل» مانند «متن»، مستقل از شرایط و زمینه های پیدایی و صدور خود است.

  24. پارادایم انتقادی، آشکارسازی زیر ساخت ها و روابطی را که برساس آن، مناسبات سلطه در جامعه شکل می گیرد، هدف اصلی تحقیقات علوم انسانی راستین می داند. در پارادایم اجتهادی دانش دینی، تحقیق علمی به منظور کشف واقع و رسیدن به باورهای صادق موجه، بر اساس منابع و متون دینی و بر طبق فرایند اجتهادی صورت می گیرد. اصل اساسی و محوری در این پارادایم، آن است که رویة اجتهادی، اکتشافی است و معنای متن، امری آبجکتیو و عینی و وابسته به ذهنیت فاعل شناسا ست و امری سابجکتیو نیست؛ یعنی در واقع مفاد و محتوای آمده در متون، همه حکایت از حقایق نفس الامری، اعم از مصالح و مفاسد واقعی موجود در مبادی یا غایات امور، دارند.

  25. پارادایم پوزیتیویستی و اجتهادی هر دو بر کشف واقع و رسیدن به باورهای صادق موجه، به مثابة غایت دانش، تأکید دارند، ولی پارادایم پوزیتیویستی اولاً این غایت را تنها براساس فرایندی مکانیکی تبیین می کند. درست است که هردو در پی کشف واقعیت و روابط علّی واقعی میان امور گوناگون هستند، اما در پارادایم پوزیتیویستی تنها حقایق تجربی و مادی، حقیقت یا واقعیت انگاشته می شوند. بر خلاف اینها، در پارادایم اجتهادی دامنة واقعیت فراتر از واقعیت های مادی است؛ یعنی افزون بر امور تجربه مادی به حقایق عقلی و مجرد نیز باور دارد و در پی کشف آن حقایق نیز برمی آید.

  26. در مقابل، پارادایم تفسیری شاید در روش به نوعی با این پارادایم شباهت داشته باشد که در جای خود باید بررسی شود، اما در هدف دانش، جز در اصل مسئله مفروضات و انگیزه ها، چندان به هم شبیه نیستند؛ ولی تفاوت بنیادینی از این جهت بینشان وجود دارد، که در پارادایم تفسیری اجازه دادن به هر مفروضی اصل است، اما در پارادایم اجتهادی طرد مفروضات، اصل است مگر غیر اختیاری ها. به هر حال تأکید نداشتن دیدگاه غالب در پارادایم تفسیری بر رسیدن به واقعیت به مثابة هدف دانش، و به عکس آن در پارادایم اجتهادی، یکی دیگر از تمایز های این دو پارادایم است. میان پارادایم اجتهادی و پارادایم انتقادی، تمایزی آشکار است؛ زیرا هیچ مشابهتی بینشان نیست؛ چه اینکه دانستیم که در پارادایم انتقادی، ماهیت دانش از دانش بودن خلع می شود.

  27. 5.2 روش اثبات یک گزارة علمی در پارادایم پوزیتیویستی، تنها روش مقبول و معرفت زا، امکان اثبات گزاره به روش استقرائی و تجربی است. در پارادایم تفسیری، روش انحصاری در کشف گزاره های علوم انسانی، روش هرمنوتیکی یا تفسیری است؛ در پارادایم انتقادی از روش های کیفی تحقیق نظیر اقدام پژوهی و پدیدارشناسی که در نهایت، همراه با تحلیل عقلی است، بهره می گیرند. در پارادایم اجتهاد دانش دینی، آنچه نقش محوری در کشف و اثبات و توجیه گزاره های علوم انسانی دارد، روش اجتهادی است که روشی ترکیبی است.

  28. 6.2 منبع معتبر معرفت و علم در پارادایم پوزیتیویستی، شواهد تجربی و داده های حواس، مستقل از ذهن پژوهشگر و ایده ها وافکار شخصی او بوده و از عینیت برخوردار است. بنابراین، در این پارادایم، اصلی ترین منبع معرفت، واقعیت های مادی است، از آن حیث که از طریق ادراک حسی و تجربی به محقق عرضه می شود. از منظر پارادایم تفسیری، منابع معتبر برای تحقیق علمی، عبارتند از متن، اعم از متون نوشتار یو غیر نوشتاری. بر این اساس، داده های به کار گرفته شده در این رویکرد بر ذهنیت (در مقابل عینیت) استوار بوده و به لحاظ ارزشی، بی طرف نیستند. منبع معتبر در پارادایم انتقادی لایه های زیرین واقعیت های اجتماعی است از آن حیث که به شیوه خاص به خود برای محقق گشف می شود.

  29. اما در پارادایم اجتهادی دانش دینی، منابع معتبر معرفت کتاب خدا (قرآن) و سنّت معصومان (اعم از قول و فعل و تقریر آنها) و عقل بدیهی از آن حیث که به فهم بشر درمی آیند، است.

More Related