1 / 8

يكي بود يكي نبود، چهار شمع به آهستگي مي سوختند و در محيط آرامي صداي صحبت آنها به گوش مي رسيد :

يكي بود يكي نبود، چهار شمع به آهستگي مي سوختند و در محيط آرامي صداي صحبت آنها به گوش مي رسيد :. Once upon a time there were four bright candles. They were talking together in a silent space:. شمع اول گفت: ” من صلح و آرامش هستم، اما هيچ کسي نمي تواند شعلهَ مرا روشن نگه دارد.

shadi
Download Presentation

يكي بود يكي نبود، چهار شمع به آهستگي مي سوختند و در محيط آرامي صداي صحبت آنها به گوش مي رسيد :

An Image/Link below is provided (as is) to download presentation Download Policy: Content on the Website is provided to you AS IS for your information and personal use and may not be sold / licensed / shared on other websites without getting consent from its author. Content is provided to you AS IS for your information and personal use only. Download presentation by click this link. While downloading, if for some reason you are not able to download a presentation, the publisher may have deleted the file from their server. During download, if you can't get a presentation, the file might be deleted by the publisher.

E N D

Presentation Transcript


  1. يكي بود يكي نبود، چهار شمع به آهستگي مي سوختند و در محيط آرامي صداي صحبت آنها به گوش مي رسيد: Once upon a time there were four bright candles. They were talking together in a silent space:

  2. شمع اول گفت: ”من صلح و آرامش هستم، اما هيچ کسي نمي تواند شعلهَ مرا روشن نگه دارد. من باور دارم که به زودي مي ميرم...“ سپس شعلهَ صلح و آرامش ضعيف شد تا به کلي خاموش شد.

  3. شمع دوم گفت: ”من ايمان هستم . براي بيشتر آدم ها  ديگردر زندگي ضرورينيستم، پس دليلي وجود ندارد که روشن بمانم...“ سپس با وزش نسيم ملايمي، ايمان نيز خاموش گشت.

  4. شمع سوم با ناراحتي گفت: ”من عشق هستم ولي توانايي آن را ندارم که ديگر روشن بمانم. انسان ها من را در حاشيه زندگي خود قرار داده اند و اهميت مرا درک نمي کنند. آنها حتي فراموش کرده اند که به نزديک ترين کسان خود عشق بورزند...“ طولي نکشيد که عشق نيز خاموش شد.

  5. ناگهان... کودکي وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را ديد. ”چرا شما خاموش شده ايد، شما قاعدتا بايد تا آخر روشن بمانيد . “ سپس شروع به گريه کرد .

  6. آنگاه شمع چهارم گفت: ”نگران نباش تا زماني که من وجود دارم، ما مي توانيم بقيه شمع ها را دوباره روشن کنيم. مـن امـــيد هستم !“

  7. با چشماني که از اشک و شوق مي درخشيد ، كودک شمع اميد را برداشت و بقيهَ شمع ها را روشن کرد .

  8. نور اميد هرگزاز زندگيتان خاموش مباد!

More Related