1 / 37

ازدواج امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س)

بر گرفته شده از :. بسم الله الرحمن الرحیم. ازدواج امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س). سايت جوان امروز. سايت شهيد آويني. وبلاگ عشق ..... جاودان تبسم گل.

peigi
Download Presentation

ازدواج امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س)

An Image/Link below is provided (as is) to download presentation Download Policy: Content on the Website is provided to you AS IS for your information and personal use and may not be sold / licensed / shared on other websites without getting consent from its author. Content is provided to you AS IS for your information and personal use only. Download presentation by click this link. While downloading, if for some reason you are not able to download a presentation, the publisher may have deleted the file from their server. During download, if you can't get a presentation, the file might be deleted by the publisher.

E N D

Presentation Transcript


  1. بر گرفته شده از : بسم الله الرحمن الرحیم ازدواج امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س) سايت جوان امروز سايت شهيد آويني وبلاگ عشق ..... جاودان تبسم گل

  2. پيامبر خدا پس از سيزده سال سخت كوشى، تلاش در راه ابلاغ رسالت و تحمّل دشوارى‏ها ، شكنجه‏ها و آزارها به مدينه هجرت كرد و حكومت اسلامى را بنياد نهاد. على ‏عليه السلام از آغازين روزهاى رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله، همگام و همراه پيامبر خدا بود و در سال اوّل هجرت، بيست و چهار سال داشت. او بايد ازدواج مى‏كرد و زندگانى مشترك را آغاز مى‏كرد. فاطمه‏عليها السلام نه ساله است.(الكافى: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات: 130. نيز، ر . ك : إعلام الورى : 1/290) او دختر پيامبر خداست و در جايگاهى بلند از فضايل انسانى و ويژگى‏هاى والاى ملكوتى، كه پيامبر خدا بارها او را ستوده و «پاره قلب» خود ناميده است. موقعيت پيامبرصلى الله عليه وآله در جايگاه زعامت امّت از يك‏سوى، و شخصيت والاى فاطمه‏عليها السلام از سوى ديگر، زمينه‏اى بود تا كسانِ بسيارى - بويژه آنان‏كه از اين‏گونه پيوندها بيشتر در فكر رقم زدن آينده خود هستند، - به خواستگارى بروند.(الطبقات الكبرى: 8/19، أنساب الأشراف: 2/30)

  3. بزرگان به خواستگاري زهرا(سلام‌الله‌عليها) مي‌روند : حضرت علي(ع) با كار در نخلستان‌هاي مدينه، به تنهايي روزگار مي‌گذراند. با اين همه، در اداره حكومت اسلامي، هيچ گاه از همكاري با پيامبر اكرم(ص) دريغ نمي‌ورزيد.در خانواده پيامبر(ص) نيز فاطمه زهرا(س) دختر گرامي نبي اكرم(ص) به سن بلوغ رسيده و افزون بر رشد جسماني، به رشد عقلي و روحي دست يافته بود. برتري‌هاي دختر محبوب و نور چشم پيامبر(ص) سبب شده بود اصحاب بزرگ پيامبر(ص) در صدد خواستگاري از او برآيند. با اين حال، هرگاه بزرگي نزد پيامبر(ص) مي‌آمد، ايشان مي‌فرمودند: امرها الي ربها ان شاء ان يزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد كه او را شوهر دهد، خود چنين مي‌كند.گاهي نيز مي‌فرمود: اني انتظر بها القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهي هستم. (بحارالانوار: ج 43، ص 125) روزي ابوبكر نزد پيامبر(ص) رسيد، روبه‌روي آن حضرت نشست و گفت: اي رسول خدا! شما از ويژگي‌ها و پيشينه من در اسلام آگاهي و.... وي همين گونه ويژگي‌هاي خود را بر مي‌شمرد تا اين كه پيامبر(ص) فرمود: چه مي‌خواهي؟ ابوبكر گفت: فاطمه را به نكاح من در آور! پيامبر(ص) ساكت شد واز وي روبرگردانيد. ابوبكر با نااميدي و ناراحتي از خانه پيامبر(ص) بيرون رفت. در راه به عمر برخورد و داستان خود را براي او بازگو كرد. عمر گفت: من نزد پيامبر(ص) مي‌روم و هماني را كه تو مي‌خواستي، مي‌طلبم. با اين حال، پيامبر(ص) همانند پيش رفتار كرد و عمر نيز نااميد بازگشت. (بانوي نمونه اسلام: ص 64) هم چنين عبدالرحمن بن عوف كه يكي از سرمايه‌داران زمان خود بود، به خواستگاري فاطمه(س) رفت. وي، صد شتر با باري از پارچه‌هاي گران‌بهاي مصري به همراه 10 هزار دينار طلا را به عنوان مهريه فاطمه زهرا (س) پيشنهاد كرد. (زندگاني فاطمه زهرا(س): ص 47) پيامبر(ص) از اين سخن خشمگين شد و حتي سنگريزه به سويش پرتاب كرد. پيامبر(ص) فرمود: تو پنداشتي من بنده‌ي پول وثروتم! هنگامي كه همه خواستگاران فاطمه زهرا(س) پاسخ رد شنيدند، با خود گفتند كه به يقين پيامبر(ص)، علي(ع) را براي دختر دردانه‌اش برگزيده است. از اين رو، بر آن شدند تا علي(ع) را به اين كار، تشويق كنند.

  4. خواستگاري امام علي (ع)

  5. امام علي(ع) در نخلستان‌هاي مدينه سرگرم آبياري بود و با شترش، آب مي‌كشيد. ناگاه ديد ابوبكر بن ابي قحافه، عمر بن خطاب و سعد بن معاذ به سوي او مي‌آيند. آنان چون به علي(ع) رسيدند، گفتند: براي چه از فاطمه خواستگاري نمي‌كني؟علي(ع) كه از مدت‌ها پيش به خواستگاري از حضرت زهرا(س) مي‌انديشيد، فرمود: ميلي را كه در من، ساكن و بي‌حركت بود، به حركت در آورديد و امري را كه در من خفته بود، بيدار كرديد. به خدا سوگند! فاطمه در انديشه من، جايگاه بزرگي دارد. همانند من، چگونه در برابر [مسأله‌ي ازدواج با] فاطمه، بردبار و ساكت بنشيند، جز اين كه كمي مال، مرا از رسيدن به آرزوهايم باز داشته است. (كشف الغمه، ج1، ص 354) آنان گفتند: اگر پيامبر(ص)، فاطمه را به تو ندهد، پس مي‌خواهد به ازدواج چه كسي درآورد؟ در حالي كه تو نزديك‌ترين فرد به او هستي (اين مسأله نشان مي‌دهد كه علي(ع) از مدت‌ها پيش، به چنين پيوندي، مايل بوده، ولي به دليل كمبودهاي اقتصادي و شرم داشتن از رسول خدا(ص) آن را بازگو نكرده است). علي(ع) با توكل به خدا ره سپار خانه نبي اكرم(ص) گشت. پيامبر(ص) در خانه ام سلمه بود كه علي(ع) در خانه را به صدا درآورد. در همين زمان، پيامبر(ص) به ام سلمه فرمود: برخيز و در را باز كن. اين كسي است كه خدا و رسولش، او را دوست دارند. ام سلمه پرسيد: اين مرد كيست كه پيش از ديدار، او را مي‌ستايي؟ حضرت پاسخ داد: ام سلمه! او مردي است كه در برابر دشواري‌ها، سست و ناتوان نيست. او دوست، برادر و پسر عمو و محبوب‌ترين مردم نزد من است. ( ناسخ التواريخ: ج 3، ص 39 ـ كشف الغمه: ج 1، ص 355) ام سلمه تا اين سخن را شنيد، با شتاب در را باز كرد. علي وارد شد و روبه‌روي پيامبر(ص) نشست. با اين حال، به دليل جلال و هيبت رسول خدا(ص) نمي‌توانست مطلبش را بگويد. از اين رو، به زمين چشم دوخته بود.پيامبر(ص) فرمود: آيا براي حاجتي آمده‌اي؟ حاجتت را بگو. علي(ع) لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدايت! مي‌داني در كودكي، مرا از ابي‌طالب و فاطمه بنت اسد گرفتي. آن گاه مرا به غذاي خود تغذيه كردي و با ادب خود، پروراندي. در محبت و شفقت از پدر و مادرم بهتر بودي و خداوند، مرا به دست تو، هدايت كرد. به خدا سوگند! شما ذخيره من در دنيا و آخرت هستيد. اي رسول خدا! براي خواستگاري فاطمه آمده‌ام، آيا شما مي‌پذيريد؟ (علي(عليه‌السلام) من المهد الي اللحد: ص 93-94)

  6. در اين هنگام، پيامبر(ص) كه گويا از پيش منتظر چنين درخواستي بود، شادمان شد و با تبسم فرمود: مرحبا و اهلا يا علي! پيش از تو نيز مردان ديگري آمدند و هر بار من به فاطمه مي‌گفتم، ولي نشانه‌ي كراهت در صورتش مي‌ديدم.(فاطمة الزهرا(س): دكتر يماني: ص 132) پس پيامبر(ص) برخاست و نزد فاطمه رفت تا دختر خود را از خواستگاري علي(ع) خبردار سازد. البته ديگر نيازي به آن نبود كه پيامبر(ص) از ويژگي‌هاي علي(ع) براي او سخن بگويد؛ زيرا علي(ع) بالاتر از آن بود كه براي فاطمه ناشناخته باشد. پيامبر(ص) به همين سخن بسنده كرد كه: يا فاطمه! علي كسي است كه خويشاوندي او و جايگاهش را در اسلام مي‌داني. من از خدا خواستم كه تو را به ازدواج بهترين آفريده‌اش درآورد. پس نظر و تصميم تو چيست؟ فاطمه ساكت شد، ولي رويش را برنگرداند. حيا نيز او را از تصريح به موافقت باز مي‌داشت، پس سكوت كرد. پيامبر(ص) چون نارضايتي و خودداري را در چهره‌ي مبارك زهرا نيافت، با خوشحالي برخاست و فرمود: الله اكبر! سكوتها اقرارها؛ خداوند بزرگ است. سكوت او نشانه‌ي رضايت اوست. (فاطمة الزهرا(س) من المهد الي اللحد:ص 171) علي(ع) همچنان در اتاق پذيرايي، منتظر پاسخ دختر پيامبر(ص) بود. ناگهان پيامبر(ص) وارد شد و به علي(ع) مژده داد كه فاطمه پذيرفته است. علي كه با شنيدن پاسخ مثبت فاطمه، در شادي غرق شده و به آرزوي خود رسيده بود، فرمود: مرا به دست يابي به آرزو بشارت دادي، شما هميشه نيكو خوي و ستوده نفس و مبارك بخت بوده‌ايد. سلام خدا بر شما باد. (ناسخ التواريخ ج 3، ص 41.) پيامبر(ص) گفت: آيا چيزي داري كه با آن، شما را به ازدواج هم درآورم؟ علي گفت: پدر و مادرم به فدايت! چيزي از من بر تو پوشيده نيست، تنها يك شمشير، يك سپر و يك شتر دارم كه با آن آب كشي مي‌كنم. (فاطمة الزهرا(س) من المهد الي اللحد: ص 172-173) پيامبر(ص) فرمود: يا علي از شمشيرت بي‌نياز نيستي؛ چون با آن در راه خدا جهاد مي‌كني و دشمنان خدا را مي‌كشي. با شتر نيز نخلستان‌ها را آب مي‌دهي و با آن، مسافرت‌ مي‌كني و روزي اهل خانه‌ات را فراهم مي‌سازي. سپر را مي‌پذيرم؛ آن را بفروش و به نزد من آي. (همان) سپس افزود: اي علي! شاد باش. همانا خداوند، فاطمه را در آسمان به نكاح تو درآورد پيش از آن كه من، او را در زمين، به همسري تو درآورم. پيش از اين كه تو بيايي، فرشته‌اي از اسمان نزد من آمد كه بيش‌تر از حد معمول، صورت و بال داشت و هرگز مثل او را نديده بودم. پس بر من سلام كرد و گفت: اي محمد! شاد باش براي سامان يافتن كارهاي پريشان و به هم ريخته و پاكي نسل . (ناسخ التواريخ: ج 3، ص 41)

  7. نقل قولي ديگر : روزى خدمتكارم از من پرسيد: آيا از خواستگارى فاطمه خبر دارى ؟ گفتم :نه . گفت : كسانى وى را از پدرش خواسته اند. اما از تو تعجب است كه پا پيش نمى گذارى وفاطمه را از رسول خدا(ص) نمى خواهى ؟ گفتم : من چيزى ندارم كه با آن تشكيل خانواده دهم . گفت : اگر تو نزد رسول خدا(ص) شوى (من مطمئنم كه) فاطمه را به تو تزويج خواهد كرد. به خدا سوگند, آن كنيز, چندان در گوش من خواند تا جرات اقدام را در من پديد آورد.ومرا وادار ساخت كه نزد رسول خدا(ص) بروم . قال على (ع): خطبت فاطمة الى رسول اللّه (ص ) فقالت لى مولاة : هل علمت ان فاطمة قد خطبت الى رسول اللّه (ص)؟ قلت : لا. قـالـت : فقد خطبت , فما يمنعك ان تاتى رسول اللّه (ص) فيزوجك ؟ فقلت وعندى شى ءاتزوج به ؟ قالت : انك ان جئت الى رسول اللّه زوجك . فواللّه ما زالت ترجينى .... (كشف الغمه , ج 1, ص 357) ... هنگامى كه براى خواستگارى فاطمه رفتم , مجذوب حشمت وحرمت رسول خداشدم وخاموش در برابر او نشستم , بخدا قسم , كلمه اى بر زبانم جارى نشد. رسول خدا(ص) كه چنين ديد پرسيد: چه مى خواهى ؟ آيا حاجتى دارى ؟ مـن هـمـچنان خاموش ماندم وچيزى نگفتم . دوباره پرسيد, ومن باز ساكت بودم . تااينكه براى بار سوم گفت : شايد براى خواستگارى فاطمه آمده اى ؟ گفتم : آرى , فرمود: آيا چيزى دارى كه آن را كابين زهرا سازى ؟ گفتم : نه , يا رسول اللّه . فرمود: زرهى را كه به تو داده بودم , چه كردى ؟ گفتم : دارم , اما چندان ارزشى ندارد وبيش از چهار صد درهم بها ندارد. فرمود: همان را كابين فاطمه قرار بده وبهايش را نزد من بفرست . قـال عـلـى (ع): ... حـتى دخلت على رسول اللّه (ص) و كانت له جلالة و هيبة فلما قعدت بين يديه افحمت فو اللّه ما استطعت ان اتكلم . فقال (ص): ما جاء بك ؟ الك حاجة ؟ فسكت . فقال (ص): لعلك جئت تخطب فاطمة ؟ قلت : نعم , قال : فهل عندك من شى ء تستحلهابه ؟ قلت : لا و اللّه يـا رسـول اللّه ! فـقـال : مـا فعلت الدرع التى سلحتكها؟ فقلت : عندى والذى نفسى بيده انها لحطيمية , ما ثمنها الا اربعمائة درهم . قال : قد زوجتكها, فابعث بها فانها كانت لصداق بنت رسول اللّه (ص). (ذخائر العقبى , ص 27, كشف الغمه , ج 1, ص 358, بحار, ج 43, ص 136)

  8. خطبه عقد در مسجد

  9. در همين حال، جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل شد و گفت: خداوند فرموده است كه اگر علي را براي فاطمه نيافريده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قيامت، شوهر و همسري هم تراز فاطمه پيدا نمي‌شد. پيامبر(ص) نيز پيام جبرئيل را ابلاغ كرد و فرمود: اي مردم! جبرئيل بر من نازل شد و مرا آگاهي داد كه خداوند جليل، علي و فاطمه را در آسمان‌ها به نكاح هم درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نيز در روي زمين، فاطمه را به نكاح علي درآورم و شما را گواه بگيرم. پس فاطمه را به ازدواج علي درآوردم. اي علي! راضي شدي؟ (همان) به دستور پيامبر(ص)، علي(ع) به سوي مسجد رفت تا پيامبر(ص) نيز در پي او بيايد. در بين راه، ابوبكر و عمر را ديد و داستان خود را براي آنان بازگو كرد. آن گاه به مسجد رفت. هم چنين پيامبر(ص) به بلال دستور داد كه مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد. پس از مدتي كوتاه، همگي در مسجد بودند، پيامبر(ص) بر منبر بالا رفت و پس از ستايش خداوند فرمود: اي مردم! بزرگان قريش، فاطمه را از من خواستگاري كردند و من در پاسخ گفتم كه به خدا سوگند! من شما را رد نكردم، بلكه خداوند شما را رد كرده است .(ناسخ التواريخ: ج 3، ص 46-48) علي ايستاد و با چهره‌اي شاداب فرمود: خدا را بر نعمت‌هاي او سپاس‌گزارم و گواهي مي‌دهم كه جز او، خدايي نيست. درود بر محمد(ص)؛ درودي كه مقام و درجه‌اش را بالا برد. اي مردم! خداوند، ازدواج را براي ما پسنديده دانسته و بدان دستور داده است. خدا، ازدواج من و فاطمه را مقدر ساخته و بدان حكم كرده است. اي مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورده و زره‌ام را بابت مهر پذيرفت. از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد. (حارالانوار: ج 43، ص 129 ) پس از اين كه پيامبر(ص) به پرسش حاضران، پاسخ مثبت داد، فرمود: بارك الله لهما و عليهما و جمع شملهما؛ خداوند براي شما مبارك گرداند و اجتماعتان را پاينده بدارد. (موسوعة آل نبي(ص): ص 576)

  10. مهريه

  11. درباره‌ي مهريه حضرت زهرا(س)، روايت‌هاي گوناگوني رسيده است. براي نمونه 400 درهم،480 درهم و 800 درهم گفته‌اند كه در ظاهر، 500 درهم درست است؛ زيرا در روايت‌هايي، اهل بيت(ع) مهريه حضرت زهرا(س) را 500 درهم عنوان كرده‌اند. علامه مجلسي در بحارالانوار درباره ازدواج امام جواد(ع) و ام فضل آورده است كه مهر ام فضل را مهريه حضرت زهرا(س) قرار دادند كه 500 درهم است. (همان) بايد دانست اين 500 درهم، جنبه مالي و ظاهري مهريه آن حضرت است؛ زيرا در عالم ملكوت و ماوراء اين طبيعت مادي، مهر گران بهاتري براي ايشان در نظر گرفته‌اند. براي نمونه، در روايت‌هاي فراواني تصريح شده است كه شفاعت گناه كاران امت محمد(ص) مهريه‌ي حضرت زهرا(س) است. (بهجة قلب المصطفي(ص): ص 464) هنگامي كه حضرت زهرا شنيد پيامبر(ص) براي او، مهري قرار داده است، به رسول خدا گفت: پس تفاوت من و دختران مردم چيست؟ از شما مي‌خواهم كه از خدا بخواهي مهريه‌ي مرا، شفاعت از گناه كاران امت شما قرار دهد. در اين هنگام، جبرئيل نازل شد. نوشته‌اي از حرير در دستش بود كه بر آن چنين نقش بسته بود: جعل الله مهر فاطمة الزهرا شفاعة المذنبين من امة ابيها؛ خداوند، مهريه فاطمه زهرا را شفاعت از گناه كاران امت پدرش قرار داد. (فاطمة الزهرا(س) من المهد الي اللحد ص 184)

  12. جهيزيه‌ي با بركت

  13. علي(ع) به دستور پيامبر(ص) سپر خود را كه حطيميه ناميده مي‌شد و هديه پيامبر(ص) از غنيمت‌هاي غزوه بدر بود، به 400 يا 480 يا 500 درهم فروخت. بنابر قولي، عثمان زره را خريد، ولي بعد به علي(ع) پس داد.(بحارالانوار: ج 43، ص 130) علي(ع) پول را نزد پيامبر(ص) آورد. ايشان نيز پول را سه بخش كرد؛ بخشي براي خريدن جهيزيه، بخشي براي خريدن عطر و بوي خوش شب عروسي و بخش ديگر براي غذاي وليمه عروسي، آن گاه پول غذا را نزد ام سلمه به امانت نهادند. پيامبر(ص) پول جهيزيه را به ابوبكر داد تا همراه سلمان و بلال، آن چه را شايسته است براي دخترش بخرند. آنان به بازار رفتند و جهيزيه‌اي بسيار مختصر، ولي با بركت براي اين تازه عروس و داماد خريدند. اين وسايل عبارت بودند از: روسري بزرگ به 4 درهم. يك قواره پيراهن به 7 درهم، يك تخت كه با چوب و برگ خرما ساخته شده بود، 4 عدد بالش از پوست گوسفند كه از گياه خوش بوي اذخر پر شده بود، يك پرده‌ي پشمي، يك قطعه حصير، يك مشك چرمي، يك عدد آسياب كوچك دستي، يك تشت مسي، يك ظرف براي دوشيدن شير و يك سبوي گلي سبز رنگ. (زندگاني فاطمه زهرا(س): ص 52-53) البته در برخي منابع، مقنعه، 2 بازوبند، آرد، 2 كوزه و در برخي ديگر، عباي خيبري، ريسماني كه از پوست خرما بافته شده، سفره پوستي و فرشي بافت مصر را كه لا به لاي آن از پشم بود، به شمار جهيزيه حضرت فاطمه(س) افزوده‌اند. هنگامي كه جهيزيه حضرت فاطمه را نزد پيامبر بردند، حضرت بر آن وسايل دست كشيد و فرمود: بارك الله لاهل البيت؛ خداوند بر شما اهل بيت(ع) مبارك گرداند. بنابر گفته آيت الله مكارم شيرازي، پيامبر(ص) گريست. آن گاه سر به آسمان برداشت و فرمود: خداوندا! بر خانواده‌اي كه مهم‌ترين ظروف آن ظرفي سفالين است، مبارك گردان.

  14. نقل قولي ديگر : ... مـن بـرخـاستم و زره را فروختم و پول آن را به خدمت آوردم ودر دامنش ريختم .حضرت از من نـپرسيد كه چند درهم است ومن نيز چيزى نگفتم . سپس بلال را صدازد ومشتى از آن درهمها را بـه او داد وفـرمـود: بـا ايـن پول براى فاطمه عطريات تهيه كن .بعد با هر دو دست خود مشتى را برگرفت وبه ابوبكر داد وفرمود: از لباس واثاث منزل آنچه مورد نياز است خريدارى كن . عمار ياسر وتـنـى چـنـد از اصـحـاب را هـم هـمـراه او روانه كرد. آنها وارد بازار شدند وهر يك كه چيزى را مـى پسنديد وضرورى مى دانست , به ابوبكر نشان مى داد وبا موافقت او مى خريد. از چيزهايى كه آن روز خريدند :‌پـيـراهـنـى به بهاى هفت درهم وچارقدى به چهار درهم , قطيفه مشكى بافت خيبر,تخت خوابى بافته از برگ خرما. دو تشك كه از كتان مصرى رويه شده بود كه يكى رااز ليف خرما وديگرى را از پـشم گوسفند پركرده بودند. چهار بالش از چرم طائف كه از علف اذخر (گياه مخصوصى است در مكه) پر شده بود. وپرده اى پشمين ويك قطعه حصير, بافت هجر (مركز بحرين آن روز) وآسياب دسـتـى وكـاسـه اى براى دوشيدن شير ومشكى براى آب وابريقى قير اندود. وسبويى بزرگ وسبز رنگ وتعدادى كوزه گلى .اشياء خريدارى شده را نزد رسول خدا(ص) آوردند. حضرت همين طور كه جهازدخترش را مى ديد وآنها را بررسى و ورنداز مى نمود گفت : خدا به اهل بيت بركت دهد.قال على (ع):... قال رسول اللّه (ص) قم فبع الدرع , فقمت فبعته واخذت الثمن ودخلت على رسول اللّه (ص) فسكبت الدراهم فى حجره فلم يسالنى كم هى ؟ و لا انااخبرته , ثم قبض قبضة و دعا بلالا فـاعـطـاه فـقال : ابتع لفاطمة طيبا, ثم قبض رسول اللّه (ص ) من الدراهم بكلتا يديه فاعطاه ابابكر وقـال : ابـتع لفاطمة ما يصلحها من ثياب و اثاث البيت و اردفه بعمار بن ياسر و بعدة من اصحابه . فـحـضـروا الـسـوق فـكانوايعترضون الشئ مما يصلح فلا يشترونه حتى يعرضوه على ابى بكر فان استصلحه اشتروه . فـكان مما اشتروه : قميص بسبعة دراهم و خمار باربعة دراهم و قطيفة سوداء خيبرية وسرير مزمل بـشـريط و فراشين من خيش مصر حشو احدهما ليف و حشو الاخر من صوف واربع مرافق من ادم الـطائف حشوها اذخر وستر من صوف و حصير هجرى ورحى لليد و مخضب من نحاس و سقاء من ادم و قعب للبن و شن للماء و مطهرة مزفتة وجرة خضراء و كيزان خزف . حـتـى اذا اسـتكمل الشراء حمل ابوبكر بعض المتاع وحمل اصحاب رسول اللّه (ص)الذين كانوا معه الـبـاقـى فـلـمـا عـرض الـمـتـاع عـلى رسول اللّه (ص) جعل يقلبه بيده و يقول :بارك اللّه لاهل البيت . (بحار, ج 43, ص 94)

  15. عروسي مبارك

  16. پس از مراسم عقد در مسجد، ميان عقد و عروسي، فاصله‌اي افتاد كه برخي آن را يك ماه و برخي ديگر تا چند ماه دانسته‌اند. دليل اين فاصله افتادن، آن بود كه علي(ع) شرم داشت از رسول خدا بخواهد فاطمه را براي آغاز زندگي مشترك به خانه او بفرستد. پيامبر(ص) نيز كرامت و شأن دخترش را حفظ مي‌كرد و منتظر گفتن علي(ع) بود. از اين رو، هر بار كه علي(ع) را مي‌ديد، از فاطمه و از جمال و كمالش سخن مي‌گفت. روزي عقيل نزد برادرش ـ علي(ع)ـ آمد و او را براي برپايي عروسي تشويق كرد. علي(ع) شرم و حياي خود از پيامبر(ص) را با عقيل در ميان گذاشتعقيل تدبيري انديشيد و به همراه علي(ع) به سوي خانه پيامبر(ص) به راه افتادند. در راه، ام ايمن را ديدند. ماجرا را به او گفتند و او را عهده ‌دار اين كار كردند. ام ايمن پيش ام سلمه و ديگر زنان پيامبر(ص) رفت و آنان را از شرم و حياي علي(ع) درباره‌ي عروسي آگاه ساخت. آن گاه همگي با هم نزد پيامبر(ص) رفتند و گفتند: اي رسول خدا! پدر و مادرمان فدايت باد! براي امري گرد آمديم كه اگر خديجه زنده بود، چشمانش به آن روشن مي‌گشت.(فاطمة الزهرا(س) من المهد الي اللحد: ص 186) پيامبر(ص) چون اسم خديجه را شنيد، گريست. سپس فرمود: چه كسي همتاي خديجه است و مي‌تواند جاي خالي او را براي من پر كند؟ هنگامي كه مردم مرا تكذيب مي‌كردند و در راه دين خدا، آزار مي‌دادند، مرا تصديق كرد، و با مال خويش، مرا ياري داد. ام سلمه گفت: خداوند بين ما و او را در درجه‌هاي بهشت و رضوان و رحمتش جمع كند. اي رسول خدا! علي(ع) برادر تو در دنياست و در نسب، پسر عموي توست و دوست دارد كه زنش را به خانه ببرد. (همان) به روايتي، ام ايمن كه سخن گوي آنان بود گفت: اي رسول خدا! اگر خديجه زنده بود، ديدگانش به زفاف علي(ع) و فاطمه روشن مي‌شد. همانا علي(ع)، همسرش را مي‌خواهد و چشمان فاطمه(س) نيز به ديدن شوهرش روشن مي‌گردد و نيز چشمان ما. (بيت الاحزان: ص 34 ) پيامبر(ص) فرمود: پس چرا علي(ع) نمي‌خواهد؟ گفتند: اي رسول خدا! حيا او را باز مي دارد. پيامبر(ص) به ام ايمن فرمود: به سوي علي(ع) برو و او را نزد من بياور. ام ايمن بيرون رفت و ماجرا را به علي(ع) بازگو كرد. آن گاه هر دو نزد پيامبر(ص) آمدند. پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: آيا دوست داري همسرت را به تو بدهم و تو او را به خانه ببري؟ علي(ع) فرمود: آري. آن گاه پيامبر(ص) فرمود: امشب يا فردا شب، فاطمه را به تو مي‌دهم تا زندگي خود را آغاز كنيد، ان شاء الله خانه‌ات را آماده كن. (فاطمة الزهرا(س) من المهد الي اللحد: ص 186)

  17. نقل قولي ديگر : يـك مـاه گذشت ومن هر صبح وشام به مسجد مى رفتم وبا پيامبر خدا(ص) نمازمى گزاردم وبه مـنـزل بـاز مـى گشتم . اما در اين مدت صحبتى از فاطمه به ميان نيامد. تااينكه همسران رسول خـدا(ص) به من گفتند: آيا نمى خواهى كه ما با رسول خداسخن بگوييم ودر باره انتقال زهرا به خانه شوهر, با حضرتش گفتگو كنيم ؟ گفتم : آرى چنين كنيد. آنها نزد پيامبر خدا(ص) رفتند, واز آن ميان ام ايمن گفت : اى فرستاده خدا! اگرخديجه زنده بـود چشمانش به جشن عروسى فاطمه روشن مى شد. چه خوب است شما فاطمه را به خانه شوهر بـفـرستيد تا هم ديده زهرا به جمال شويش روشن گرددوسروسامانى بگيرد وهم ما از اين پيوند فرخنده شادمان گرديم . اتفاقا على هم چنين خواسته است . پيغمبر فرمود: پس چرا على چيزى نگفت ؟ ما منتظر بوديم تا او خود همسرش رابخواهد. من گفتم : اى رسول خدا! شرم مانع من بود. پس رو به زنان خود كرد وفرمود: چه كسانى اينجا حاضرند؟ ام سلمه گفت :من وزينب وفلانى وفلانى ... فرمود: پس هم اكنون حجره اى براى دختر وپسر عمويم آماده كنيد. ام سلمه پرسيد:كدام حجره ؟ فـرمـود: حـجـره خودت مناسب تر است . به زنها هم فرمود كه برخيزند و مقدمات جشن عروسى را آماده كنند.قـال عـلى (ع):... فاقمت بعد ذلك شهرا اصلى مع رسول اللّه (ص) و ارجع الى منزلى و لااذكر شيئا مـن امر فاطمة (س) ثم قلن ازواج رسول اللّه (ص) الا نطلب لك من رسول اللّه (ص) دخول فاطمة عـلـيك ؟ فقلت افعلن , فدخلن عليه فقالت ام ايمن : يا رسول اللّه ! لو ان خديجة باقية لقرت عينها بزفاف فاطمة و ان عليا يريد اهله , فقر عين فاطمة ببعلهاو اجمع شملها و قر عيوننا بذلك . فقال (ص): فما بال على لا يطلب منى زوجته ؟ فقد كنا نتوقع ذلك منه ... فقلت : الحياء يمنعنى يا رسول اللّه . فـالـتـفـت (ص) الى النساء فقال : من ههنا؟ فقالت ام سلمة : انا ام سلمة و هذه زينب و هذه فلانة و فلانة , فقال رسول اللّه (ص) هيئوا لابنتى و ابن عمى في حجرى بيتا. فقالت ام سلمة : فى اى حجرة يا رسول اللّه ؟ فقال رسول اللّه (ص): فى حجرتك و امرنساءه ان يزين و يصلحن من شاءنها.... (بحار, ج 43, ص 95)

  18. آراستن خانه

  19. علي(ع) به پيامبر(ص) فرمود كه من جز خانه حارث بن نعمان جاي ديگري سراغ ندارم. پيامبر(ص) پذيرفت. حارث نيز خانه‌اش را به علي(ع) و فاطمه داد (البته اين خانه‌ي نخستين ايشان است كه بعدها، پيامبر(ص) آنان را در كنار خود، سكونت داد).(همان: ص 187) نخستين كار، آماده ساختن و پاكيزگي حجله‌ي عروس بود. براي اين كار، علي(ع) وسايلي را خريد كه عبارت بود از:يك چوب براي آويزان كردن لباس يا مشك آب، يك متكا، يك مشك آب و يك غربال آرد. بدين ترتيب، خانه علي(ع) براي گام نهادن فاطمه زهرا(س) آماده گشت.

  20. نقل قولي ديگر : ام سلمه نزد فاطمه رفت واز وى پرسيد: آيا از عطريات وبوى خوش چيزى اندوخته دارى ؟ فرمود: آرى , سپس برخاست ورفت و با خود شيشه اى همراه آورد وقدرى ازمحتواى آن را در كف دسـت ام سـلـمـه ريـخـت . ام سلمه گفت : بوى خوشى از آن استشمام كردم كه هرگز مانند آن نبوييده بودم . از فاطمه پرسيدم : اين بوى خوش را ازكجا تهيه كردى ؟فـرمـود: هنگامى كه دحيه كلبى به ديدار پدرم مى آمد, پدرم مى فرمود زير اندازى براى عموى خود بگسترم , دحيه بر آن مى نشست وچون بر مى خاست از لباسهايش چيزى فرو مى ريخت ومن به امر پدرم آنها را جمع كرده ودرون اين شيشه نگهدارى مى نمودم . (بـعدها) اين جهت را از رسول خدا پرسيدم , فرمود: او دحيه كلبى نبود, بلكه جبرئيل بود كه شبيه او به ديدارم مى آمد. وآنچه از بالهاى او فرو مى ريخت , عنبر بود.قال علي (ع): ... قالت ام سلمة : فسالت فاطمة , هل عندك طيب ادخرتيه لنفسك ؟ قالت : نعم , فاتت بـقـارورة فسكبت منها فى راحتى فشممت منها رائحة ما شممت مثلهاقط, فقلت : ما هذا؟ فقالت : كان دحية الكلبى يدخل على رسول اللّه (ص) فيقول لى يافاطمة ! هات الوسادة فاطرحيها لعمك فـاطـرح لـه الـوسـادة فـيجلس عليها, فاذا نهض سقط من بين ثيابه شى ء فيامرنى بجمعه , فسال على (ع) رسول اللّه (ص) عن ذلك ,فقال (ص): هو عنبر يسقط من اجنحة جبرئيل . (بحار, ج 43, ص 95)

  21. وليمه

  22. وليمه از سنت‌هاي نيكو و پسنديده اسلام است كه نبي اكرم(ص) نيز به آن دستور داده است؛ زيرا خداوند؛ غذا دادن را دوست دارد و سبب محبت انسان‌ها به يكديگر مي‌شود. ام سلمه، پول فروش زره را به علي(ع) داد تا با آن، وليمه و مهماني عروسي را برپا كند. پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: ما نان و گوشت داريم. تو نيز خرما و روغن و كشك را فراهم كن. (ناسخ التواريخ: ج 3، ص 187) سعد براي كمك به وليمه عروسي، يك گوسفند آورد. برخي ديگر از اصحاب نيز به اندازه توانايي خود، كمك كردند.غذاي وليمه آماده شد؛ نان، خرما، روغن، گوشت پخته و كشك. پيامبر(ص) به علي(ع) دستور داد كه مردم را براي وليمه دعوت كند. علي(ع) به مسجد رفت، ولي مسجد از مسلمانان مهاجر و انصار پر بود. او نمي‌خواست برخي را دعوت كند و برخي ديگر را دعوت نكند. بنابراين، بربلندي ايستاد و صدا زد: اجيبوا الي وليمة فاطمة بنت محمد؛ به وليمه‌ي فاطمه دختر محمد(ص) بياييد. (فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌عليها) من المهد الي اللحد: ص 190) مسلمانان گروه گروه راه خانه پيامبر(ص) را در پيش گرفتند. غذا اندك بود و به همه نمي‌رسيد. پيامبر(ص) دست مبارك خود را بر غذا نهاد و دعا كرد. به بركت دعاي پيامبر(ص) همگي از آن غذا خوردند و سير شدند، غذا نيز كم نيامد.

  23. نقل قولي ديگر : (شبى كه مى خواستند عروس را به خانه شويش ببرند پيامبر خدا فرمود:) على ! براى همسرت وليمه اى نيكو فراهم كن . سپس فرمود: گوشت ونان نزد ماهست , شما فقط روغن وخرما تهيه كنيد. مـن روغـن وخـرمـا تـهـيه كردم وحضرت هم گوسفندى به همراه نان فراوان فرستاد و خود نيز آسـتينها را بالا زد وبا دست مبارك خرماها را از ميان مى شكافت و (پس ازجدا كردن هسته) آنها را درون روغـن مـى ريخت . هنگامى كه خوراك حيس (غذايى آميخته از آرد و خرما وروغن) آماده شد به من فرمود: هر كه را مى خواهى دعوت كن .قـال على (ع): ثم قال لى رسول اللّه : يا على ! اصنع لا هلك طعاما فاضلا ثم قال : من عندنا اللحم و الخبز و عليك التمر و السمن . فـاشتريت تمرا و سمنا فحسر رسول اللّه (ص) عن ذراعه وجعل يشدخ التمر فى السمن حتى اتخذه حـيـسـا و بـعـث الـيـنـا كـبـشـا سـمينا فذبح وخبز لنا خبز كثير, ثم قال لى رسول اللّه : ادع من احببت .... (بحار, ج 43, ص 95)

  24. من به مسجد آمدم (تا كسانى را براى شركت در وليمه فاطمه دعوت كنم) ديدم مسجد از جمعيت موج مى زند. خواستم از آن ميان عده اى را به ميهمانى بخوانم وبقيه راواگذارم اما از اين كار شرم كـردم وتـبـعـيـض را روا نـدانـستم بناچار بر بالاى بلندى مسجد ايستادم وبانگ برداشتم كه : به ميهمانى وليمه فاطمه حاضر شويد. مردم دسته دسته به راه افتادند. من از كثرت مردم واندك بودن غذا خجالت كشيدم وترسيدم كه با كمبود غذا مواجه شوم . رسول خدا(ص) متوجه نگرانى من شدوفرمود: على ! من دعا مى كنم تا غذا بابركت شود. شـمـار مـيـهـمـانـان بـيش از چهار هزار نفر بود كه به بركت دعاى پيغمبر(ص) همه ازخوراكى ونوشيدنى سير شدند ودر حالى كه دعا گوى ما بودند, خانه را ترك كردند,وبا اين همه , چيزى از اصـل غـذا كـاسته نشد. در پايان رسول گرامى (ص) كاسه هاى متعدد خواست وآنها را از خوراكى انـباشت وبه خانه هاى همسران خويش فرستاد.سپس فرمود تا كاسه ديگرى آوردند, آن را هم پر از غذا كرد وگفت : اين ظرف هم ازفاطمه وشويش باشد.قـال على (ع):...فاتيت المسجد و هو مشحن بالصحابة فاحييت ان اشخص قوما و ادع قوما, ثم صعدت على ربوة هناك و ناديت : اجيبوا الى وليمة فاطمة , فاقبل الناس ارسالا, فاستحييت من كـثـرة الناس و قلة الطعام , فعلم رسول اللّه (ص) ماتداخلنى , فقال يا على ! انى سادعو اللّه بالبركة ... فاكل القوم عن آخرهم طعامى وشربواشرابى و دعوا لى بالبركة و صدروا و هم اكثر من اربعة آلاف رجـل و لـم يـنقص من الطعام شى ء, ثم دعا رسول اللّه (ص) بالصحاف فملئت و وجه بها الى منازل ازواجه ثم اخذصحفة و جعل فيها طعاما و قال : هذا لفاطمة و بعلها.(بحار, ج 43, ص 96)

  25. عروس نور در خانه

  26. علي(ع) و پيامبر(ص) براي بهتر شدن عروسي، هرگونه تدبيري را انديشيده بودند. جابر مي‌گويد: ما در عروسي علي(ع) و فاطمه (س) حاضر بوديم و هيچ مجلس عروسي را بهتر از آن نديديم. پيامبر(ص) به زنان خود دستور داد تا حضرت زهرا را بيارايند. آنان، فاطمه(س) را با بوهاي خوش عطر آگين ساختند و در حالي كه شعر مي‌خواندند،لباسي را كه از بهشت آمده بود، بر تنش پوشاندند.(همان)داستان لباس بهشتي اين گونه است :پيامبر اكرم(ص) براي عروسي دخترشان لباسي زيبا خريدند. پس از مدتي، فقيري به در خانه نبي آمد و گفت: لباسي كهنه مي‌خواهم. با اين حال، حضرت زهرا، لباس نو و تازه خود را به او بخشيد. آن گاه جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد! خداوند بر تو سلام مي‌رساند و دستور داد بر فاطمه درود بفرستم و براي او، پيراهن بهشتي از سندس سبز فرستاده است. لباس بهشتي را بر تن عروس بهشتي كردند تا اين كه غروب شد. پيامبر(ص)، فاطمه(س) را طلبيد.فاطمه(س) در حالي كه عرق شرم و حيا بر جبينش نشسته بود، نزد پيامبر (ص) آمد، ولي پاهايش در راه رفتن مي‌لغزيد. پيامبر(ص) فرمود: خداوند در دنيا و آخرت، لغزش را از تو بگرداند.(ناسخ التواريخ: ج 3، ص 60) پس او را در آغوش گرفت و بر استري و به روايتي بر شهبا سوار كرد.رسول خدا(ص) پيشاپيش جمعيت گام مي‌سپرد و مردان بني هاشم نيز پشت مركب فاطمه راه مي‌رفتند. در روايت است كه جبرئيل در سمت راست، ميكائيل در سمت چپ و 7000 ملك در پشت سر حضرت فاطمه بودند كه تا طلوع فجر، خداوند را تسبيح و تقديس مي‌كردند. دختران عبدالمطلب و بني هاشم و زنان مهاجر و انصار و در پيشاپيش آنان، زنان پيامبر(ص) عروس نور را در اين راه همراهي مي‌كردند. ام سلمه، عايشه دختر ابوبکر، حفصهدخترعمر ابن الخطاب و معاذه براي اين عروس و داماد شعر مي‌خواندند. ديگران نيز اول بيت هر شعري را تكرار مي‌كردند و تكبير مي‌گفتند. اين شعر زيبا را ام سلمه سروده است: دوسـتـان و هـمـسـايگان! به ياري خدا، شادي كنيد هـــمـــواره خـــدا را ســپــاس گــويــيــد نعمتهاي فراوان پروردگار بزرگ را به ياد بياوريد كه دشواري‌ها و آفت‌هاي بسياري از ما زدود پس از آن كه كافر شده بوديم، خداوند ما را هدايت فرمود پــروردگـار آسـمــان ها، ما را شادمان ساخت اي همراهان بهترين زنان جهان! شادي كنيد كـه عـمـه‌هـا و خاله‌هايشان به فدايشان گردند اي دختر پيامبري كه خداي بزرگ او را به وسيله وحي و رسالت‌هاي آسماني خود برتري داده است (بحارالانوار: ج 43، ص97)

  27. بدين ترتيب كاروان عروس در هاله‌اي از شور و شوق مردم، وارد خانه علي(ع) شد. پيامبر(ص) دست علي(ع) و زهرا(س) را گرفت و در دست هم گذاشت. آن گاه فرمود: بارك الله في ابنة رسول الله! اي علي(ع)! اين فاطمه امانت من است. اي علي(ع)! فاطمه خوب زني است و اي فاطمه! علي(ع) خوب شوهري است . (بحارالانوار: ج 43، ص 114) پس دعا كرد و فرمود: مرحبا ببحرين يلتقيان و نجمين يقترنان؛ آفرين بر دو دريايي كه با هم آميختند و دو ستاره‌اي كه به هم رسيدند. (بهجة قلب المصطفي: ص 483) در اين هنگام، به زنان و مردان دستور داد بيرون بروند. همه بيرون رفتند جز اسماء بنت عميس، پيامبر(ص) فرمود: مگر نگفتم همه بيرون بروند؟ اسماء گفت: آري، اي رسول خدا! قصد مخالفت نداشتم، بلكه پيماني است كه خديجه با من كرد تا در شب زفاف نزد فاطمه باشم؛ زيرا دختران در اين شب، نيازهايي دارند كه زني آگاه بايد آن را برآورده سازد. پيامبر(ص) فرمود: اي اسماء، خداوند نيازهاي دنيا و آخرتت را برآورده سازد. (فاطمة الزهرا(س) من المهد الي اللحد: ص 198) پيامبر(ص) در حال بيرون رفتن از خانه بود، چوب پهلوي در را گرفت و فرمود: خداوند شما را پاك و پاكيزه آفريد و نسل شما را پاك ساخت. من در صلح و آشتي هستم با هر كسي كه با شما در آشتي است و با كسي كه با شما در جنگ است، در جنگم. (همان) بدين ترتيب علي و فاطمه، دو خورشيد بي‌همتاي زمين و زمان، زندگي مشترك و پربركت خود را آغاز كردند. در بامداد شب زفاف (به روايتي ديگر بامداد روز چهارم عروسي)،پيامبر(ص) به خانه‌ي تازه عروس و داماد رفت. آن گاه ظرف آبي طلبيد كه حاضر كردند. رسول خدا(ص) با نفس مبارك خويش، 3 بار در آن آب دميد و برخي آيات قرآن را بر آن خواند. آن گاه به علي(ع) فرمود كه جرعه‌اي از آن بنوشد. باقي آن را نيز بر سينه‌ي علي(ع) ريخت و فرمود: اي ابوالحسن! خداوند، تو را از هر آلايش ناشايسته، پاك و پاكيزه بدارد. دوباره آب خواست و همين كار را درباره‌ي فاطمه زهرا(س) تكرار كرد. (ناسخ التواريخ، ج 3، ص 65)

  28. نقل قولي ديگر : چـون آفتاب غروب كرد, رسول خدا(ص ) به ام سلمه فرمود كه فاطمه را نزد اوبياورد. ام سلمه , فاطمه را در حالى كه پيراهنش بر زمين كشيده مى شد, آورد. (حجب وحياى او از پدر به حدى بود كـه سـراپا خيس عرق گشته بود و) دانه هاى عرق از چهره او بر زمين مى چكيد. چون نزديك پدر رسـيد پاى وى لغزيد (وبر زمين افتاد). رسول خدا فرمود: دخترم : خداوند تو را در دنيا وآخرت از لغزش حفظ كند همين كه دربرابر پدر ايستاد, حضرت پرده از رخسار منورش برگرفت ودست او را در دست شويش گذارد و گفت : خداوند پيوند تو را با دخت پيامبر مبارك گرداند. على ! فاطمه نيكو همسرى است , فاطمه ! على هم نيكو شوهرى است . سپس فرمود: به اتاق خود رويد ومنتظر من بمانيد.قـال عـلـى (ع ): ... حتى اذا انصرفت الشمس للغروب قال رسول اللّه (ص ): يا ام سلمة هلمى فاطمة فـانـطـلـقت فاتت بها و هى تسحب اذيالها و قد تصببت عرقا حياء من رسول اللّه (ص ) فعثرت فقال رسـول اللّه (ص): اقـالك اللّه العثرة فى الدنيا و الاخرة . فلماوقفت بين يديه كشف الرداء عن وجهها حـتـى رآهـا على (ع) ثم اخذ يدها فوضعها فى يدعلى (ع) و قال : بارك اللّه لك فى ابنة رسول اللّه يا عـلـى ! نـعـم الـزوجة فاطمة , و يا فاطمة !نعم البعل على , انطلقا الى منزلكما و لا تحدثا امرا حتى آتيكما. مـن دسـت فـاطـمـه را گرفتم و (به اتاق خود آوردم) و در گوشه اى به انتظار رسول خدا(ص) نـشـسـتيم . چشمان فاطمه از شرم بر زمين دوخته شده بود ومن نيز ازخجالت سر به زير داشتم . ديـرى نـپـاييد كه رسول خدا تشريف آورد وفاطمه را در كنارخود نشانيد. سپس فرمود: فاطمه ! ظرف آبى بياور. فاطمه برخاست وظرفى آب آورد و به دست پدر داد. رسول گرامى (ص) قدرى از آن آب در دهان كرد وپس از مزه مزه كردن آب را درون ظرف ريخت . سپس از دخترش خواست تا نـزديـكتر رود. فاطمه چنين كرد وپيامبر(ص) اندكى از آب ميان سينه او پاشيد. سپس مقدارى از همان آب بر پشت وشانه او پاشيد. آنگاه دست به نيايش گشود و گفت : پروردگارا! اين دخترمن اسـت , عـزيـزتـرين كس در ديده من , پروردگارا! واين هم برادر من و محبوبترين خلق تو نزد من است , خداوندا او را ولى وفرمانبر خود گردان واهل او را بر وى مبارك گردان ....قال على (ع):... فاخذت بيد فاطمة و انطلقت بها حتى جلست فى جانب الصفة وجلست فى جانبها و هـى مـطرقة الى الارض حياء منى و انا مطرق الى الارض حياءمنها, ثم جاء رسول اللّه (ص) فقال : من ههنا؟ فقلنا: ادخل يا رسول اللّه مرحبا بك زائراو داخلا فدخل فاجلس فاطمة من جانبه ثم قال : يا فاطمة ايتينى بماء, فقامت الى قعب فى البيت فملا ته ماء ثم اتته به فاخذ جرعة فتمضمض بها ثم مـجـها فى القعب ثم صب منها على راسها ثم قال اقبلى , فلما اقبلت نضح منه بين ثدييها, ثم قال : ادبرى , فادبرت فنضح منه بين كتفيها ثم قال : اللهم هذه ابنتى و احب الخلق الى , اللهم و هذا اخى و احب الخلق الى , اللهم اجعله لك وليا و بك حفيا و بارك له فى اهله .... (بحار, ج 43, ص 96)

  29. نقل قولي ديگر :زنان پیغمبر فاطمه را زینت کردند ، عطر و بوی خوش بر او پاشیدند . پیغمبر ، علی ( ع) را احضار کرد و در جانب راست خودش نشانید. فاطمه (س) را نیز در طرف چپ نشانید . سپس عروس و داماد را به سینه خودش چسباند . پیشانی هر دو را بوسيد. دست نو عروس را گرفت و در دست داماد گذاشت . به علی (ع) فرمود : فاطمه همسر خوبی است . و به فاطمه (س) فرمود: علی شوهر خوبی است . سپس به زنان فرمود : عروس و داماد را با شور و شادی به حجله ببرند ولی چیزی نگویید که خدا ناراضی گردد . زنان پیغمبر با شور و شادی ، الله اکبر گویان ، فاطمه و علی را تا حجله عروسی مشایعت نمودند . رسول خدا نیز از عقب رسید و وارد حجله شده دستور داد ظرف آبی حاضر کردند ، قدری از آبها را بر بدن فاطمه پاشید و دستور داد با بقیه آن وضو بگیرد و دهانش را بشوید . بعد ظرف آب دیگری طلبید ، قدری از آن را بر تن مبارک علی (ع) پاشید ودستور داد با بقیه آن دهانش را بشوید و وضو بگیرد . سپس روی عروس و داماد را بوسید . دست به جانب آسمان برداشت و گفت : خدایا این عروسی را مبارک گردان و نسل پاک و پاکیزه ای از ایشان به وجود آور .‌وقتی خواست از حجله خارج شود فاطمه (س) دامنش را گرفت و گریه کرد . پيامبر فرمود : دختر عزیزم ! من تو را به بردبارترین و دانشمند ترین مردم تزویج کردم . سپس برخاست و تا درب حجله آمد . چوب را با دو دست مبارک گرفت و فرمود : خدا شما و نسلتان را پاک و پاکیزه گرداند . با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن . اکنون وداع می کنم و شما را به خدا می سپارم . آنگاه درب حجله را بست و به زنان فرمود : به منزلهای خودتان بروید ، و کسی اینجا نماند . تمام زنها متفرق شدند. وقتی پیغمبر خواست خارج شود، ديد یکی از زنها باقی مانده است .پرسید کیستی ؟ مگر نگفتم باید همه خارج شوید ؟ . عرض کرد : من اسماء هستم . شما فرمودید خارج شوید ، اما من در این جهت معذورم . زیرا هنگام رحلت خدیجه در خدمتش بودم ، دیدم گریه می کند . عرض کردم : آیا شما هم گریه می کنید ؟ با اینکه بهترین زنان جهان و همسر رسول خداهستید و به تو وعده بهشت داده است . فرمود : گریه من از این جهت است که می دانم هر دختری شب زفاف محتاج به زنی است که محرم اسرارش باشد و حوایجش را برطرف سازد . من از دنیا می روم ولی می ترسم فاطمه ام در شب زفاف محرم راز و کمک حالی نداشته باشد .در آن وقت من به خدیجه گفتم : اگر تا شب زفاف فاطمه (س) زنده ماندم قول می دهم که نزدش بمانم و برایش مادری کنم . وقتی پیغمبر نام خدیجه را شنید بی اختیار اشکش جاری شد و فرمود : تو را به خدا برای همبن جهت مانده ای ؟ عرض کرد: آری . پیغمبر فرمود: پس به وعده ات عمل کن .

  30. پیغمبر اکرم بامداد شب زفاف با ظرفی پر از شیر به حجله فاطمه (س) رفت.ظرف شیر را بدستش داد وفرمود: بخور پدرت به فدایت. سپس به علی(ع) فرمود: تناول کن پسر عمت فدایت. آنگاه از علی پرسید: همسرت چگونه بود؟ عرض کرد: بهترین کمک است برای اطاعت از خدا . از فاطمه پرسید: شوهر ت چطور است ؟ عرض کرد: بهترین شوهر است. رسول خدا (ص) دیگر تا رو ز چهارم به خانه فاطمه (س) نرفت. روز چهارم به حجله فاطمه (س) تشریف بردند و با او خلوت کردند.پرسید: همسرت را چگونه یافتی؟ عرض کرد: پدر جان خدا بهترین مردان را نصيب من کرده لکن زنان قریش که بدیدنم آمدند به جای تبریک عقده ای بر دلم نهاده گفتند: پدرت ترا با مرد فقیر و تهی دستی کابین بست، با اینکه ثروتمندان و رجال متشخص خواستار تو بودند. رسو ل خدا (ص) دخترش را دلداری داد وفرمود: نور دیده ام پدر وشوهر تو فقیر نیستند . به خدا سوگند گنج ها ی زمین را بر من عرضه داشتند ولی نعمت های اخروی را برثروت و مال دنیا ترجیح دادم . عزیزم ! من برای تو همسری برگزیدم که از همه زودتر اسلام آورده . از حیث دانش و حلم و عقل بر تمام مردم برتری دارد . خدا در بین تمام بشر، من و شوهرت را برگزید. همسر خوبی داری قدرش را بدان و از فرمانش سرپیچی نکن.سپس علی(ع) را خواند و فرمود: با همسرت مدارا و مهربانی کن . بدان که فاطمه پاره تن من است هر کس او را آزار کند مرا اذیت کرده و هرکس او را خشنود گرداند مرا خشنود نموده است. شما را وداع می کنم و به خدا می سپارم .بعدها حضرت علي (ع) فرمودند:بـه خـدا قسم تا فاطمه زنده بود, هرگز او را به خشم نياوردم وهرگز چيزى كه بر خلاف ميل او بود مرتكب نشدم . فاطمه نيز چنين بود, هرگز مرا به خشم نياورد واز فرمانم رخ نتافت , چون به او مى نگريستم دلم آرام مى گرفت و زنگار حزن واندوه از سينه ام زدوده مى گشت.... مجلسی علیه الرحمه می نویسد : عقد ازدواج فاطمه و علی (ع) در ماه رمضان خوانده شد و در اول یا ششم ذی حجه عروسی واقع شد.علی و فاطمه مدتی کوتاه در منزلی زندگی کردند که کمی از خانه پیغمبر اکرم دور بود، اما تحمل این مقدار دوری، بر رسو ل خدا دشوار بود . روزی به منزل فاطمه (س) تشریف برد و فرمود: قصد دارم ترا به نزدیک خودم منتقل سازم . حضرت فاطمه عرض کردند: باحارثه بن نعمان مذاکره کنید شاید منزلش را به ما بدهد. فرمود: حارثه بن نعمان آنقدر منزل هایش را برای ما تخلیه نموده و از ما دور شده که دیگر از او خجالت می کشم . هنگامی که خبر به حارثه رسید خدمت رسول خدا (ص) مشرف شد وعرض کرد: یا رسو ل الله من و اموالم در اختیار شما است. دوست دارم علی و فاطمه را به منزل من منتقل سازی. رسول خدا آنها را به منزل حارثه منتقل ساخت .

  31. سال ازدواج و سن ازدواج

  32. درباره‌ي تاريخ عقد و عروسي اميرالمؤمنين علي(ع) و حضرت زهرا(س) نظر‌هاي گوناگوني ارايه شده است. چون درباره تاريخ ولادت حضرت زهرا(س) نيز تاريخ نگاران و راويان، اختلاف نظر دارند. شيخ مفيد و ابن طاووس، شب زفاف را شب پنج شنبه 21 محرم سال سوم هجري مي‌دانند و حتي قايل به استحباب روزه‌‌ي اين روز هستند.(فاطمة الزهرا(س) من المهد الي اللحد: ص 199 ـ انوار الزهرا(س): ص 33) علامه مجلسي در روايتي ازدواج ايشان را 16 روز پس از درگذشت رقيه، خواهر حضرت فاطمه و همسر عثمان؛ يعني پس از جنگ بدر در سال دوم هجري مي‌داند. (بحارالانوار: ج 43، ص 97) آيت الله اميني، عقد را در ماه رمضان و عروسي را در اول يا ششم ذي الحجه سال دوم يا سوم هجري مي‌داند. (بانوي نمونه اسلام: ص 90) صاحب كشف الغمه نيز تاريخ ازدواج را اندكي پس از جنگ بدر در سال دوم برمي‌شمارد. (كشف الغمه: ج 1، ص 501) پيامبر خدا دو ماه پس از ورودش فاطمه‏(س) را به ازدواج على‏(ع) درآورد. (تاريخ اليعقوبى: 2/41) هم چنين مرحوم سپهر، ازدواج ايشان را در اول ماه رجب سال دوم هجري مي‌داند و ماه صفر سال اول هجري را نيز بيان مي‌دارد. با وجود همه اختلاف نظرهاي دانشمندان و تاريخ نگاران شيعي در اين باره، اكثريت آنان اتفاق نظر دارند كه اين نكاح مبارك پس از جنگ بدر در سال دوم هجري، رخ داده است. تولد امام حسن مجتبي(ع) در سال سوم هجري نيز اين سخن را تأييد مي‌كند. درباره سن ازدواج حضرت فاطمه(س) اختلاف نظر بيشتري وجود دارد؛ زيرا اختلاف نظر شديدي كه در تاريخ تولد ايشان به چشم مي‌خورد، به سن ازدواج و شهادت ايشان نيز سرايت مي‌كند. برخي دانشمندان اهل سنت چون تاريخ تولد آن حضرت را پنج سال پيش از بعثت مي‌دانند، ازدواج ايشان را در 18 سالگي و شهادت ايشان را در 28 سالگي فرض مي‌كنند. آنان درباره چنين برداشتي مي‌گويند: اگر سن ازدواج آن حضرت را 9 سالگي بدانيم، پس امام حسن در 10 سالگي به دنيا آمده است كه اين امر، پديده شگفتي است. (ناسخ التواريخ: ج 3، ص 36) در پاسخ بايد گفت از نظر علمي، اين سن مانع از وضع حمل نخواهد بود. چه بسا دختراني در سن‌هاي پايين‌تر از آن، بچه‌دار مي‌شوند. (درباره آگاهي از تحقق اين نظريه نك: 9 ماه انتظار، دكتر شعاع فروغي: ص 8) با توجه به اين گفته‌ها، بايد سن ازدواج آن حضرت را 9 سال و سن ازدواج علي(ع) را 25 سال بدانيم. (بانوي نمونه اسلام: ص 38-41)

  33. ثمره ي ازدواج

  34. اوّلين ثمره ي اين پيوند الهى به سال سوم هجرى ديده به جهان گشود كه حسن‏عليه السلام نام گرفت. و دومين آن، حسين عليه السلام بود كه در سال چهارم به دنيا آمد. زينب و امّ كلثوم‏عليهما السلام پس از برادرها پاى به دنيا گذاردند و آخرین فرزند ایشان حضرت محسن علیه السلام بود که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدت چند روز به وسیله ضربه‏های بین در و دیوار و کتک‏ های اهل سقیفه و منافقین و ظالمینبه شهادت رسید. ثمره این ازدواج مبارک و نورانی و الهی پنج فرزند بود.

  35. تقسيم كار در خانه

  36. امام باقر(ع) فرموده‌اند: «حضرت فاطمه(ع)، کارهاي منزل را با حضرت علي(ع)، اين‌گونه تقسيم کردند که خميرکردن آرد، نان‌پختن، تميزکردن و جاروزدن خانه به عهده فاطمه (س) باشد و کارهاي بيرون منزل از قبيل جمع‌آوري هيزم و تهيه‌ي مواد اوليه غذايي را علي(ع) انجام دهد.» (دشتي، 1375: ص168)امام صادق(ع) نيز در اين‌باره فرموده‌اند: «تقسيم کار با رهنمود رسول خدا(ص) انجام گرفت؛ وقتي آن حضرت(ص) بيان داشت که کارهاي داخل منزل را فاطمه (س) و کارهاي بيرون منزل را علي(ع) انجام دهد، فاطمه (س) با خوشحالي اين‌گونه فرمود: «فلايعلم ما داخلني من السّرور، بإکفائي رسول‌الله(ص) تحمل رقاب الرجال»(نوري طبرسي، 1401ق: ج13، ص48)«جز خدا کسي نمي‌داند که از اين تقسيم کار تا چه اندازه خوشحال شدم زيرا رسول خدا(ص) مرا از انجام کارهايي که مربوط به مردان است، بازداشت.»

  37. منابع : سايت جوان امروز http://www.javanemrooz.com/articles/religion/ahlebeit/hazratali/article-72264.aspx سايت شهيد آويني http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Ezdevaj/89/MajaraieEzdevaj.aspx عشق ..... جاودان تبسم گل http://sab.persianblog.ir پايان

More Related